×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  سه شنبه - ۶ آذر - ۱۴۰۳  
false
true
نبرد لــــرده و حماسه زنــــان دشتستــانی

با شروع جنگ بین المللی اول، امپرایالیسم انگلیس در سال ۱۳۳۳هـ.ق. طی یک یوزش غافلگیرانه، شهر بوشهر را اشغال کرد و جمعی از مسلمانان مبارز بوشهر را بازداشت و به هندوستان تبعید کرد. زنان منطقه، به ویژه «فاطمه آقا» و «خیرنسا» دو همسر دلواری، همدوش با مردان خود به نبرد پرداختند.

به گزارش "چغادک نیوز"، به نقل از ناصرون:گروه تاریخ و فرهنگ: تاریخ مقاومت مردم استان ولایتمدار و استعمار ستیز بوشهر تاریخ پر شکوهی است که به دلیل عدم توجه مناسب به این مولفه مهم فرهنگی، اسناد و نوشته مهم در این خصوص زیر خروارها خاک جای گرفته اند و در آستانه فراموشی قرار دارند.
مهم است که فرزندان این مرز و بوم تاریخ مقاومت ملت خود در برابر سلطه افکنی و دست اندازی بیگانگان، بخصوص استعمار پیر را به خوبی بشناسند به همین منظور جمعی از جوانان استان بوشهر با عنوان "ستاد کنگره بوشهر دو قرن مقاومت" با احساس نیاز به معرفی این تاریخ درخشان سعی دارند با برنامه های مختلف و تولید محتوا و خلق آثار هنری و رسانه ای به معرفی این مولفه مهم تاریخی- فرهنگی بپردازند.

خلاصه

با شروع جنگ بین المللی اول، امپرایالیسم انگلیس در سال ۱۳۳۳هـ.ق. طی یک یوزش غافلگیرانه، شهر بوشهر را اشغال کرد و جمعی از مسلمانان مبارز بوشهر را بازداشت و به هندوستان تبعید کرد. این عمل انگلیسیها به مبارزان تنگستانی و دشتستانی گران آمد و آنان با الهام از فتوای جهاد صادره از سوی مقامات روحانی نجف و ایران به جهاد علیه انگلیس پرداختند. که البته پیشتاز مبارزه «رئیس علی دلواری» بود و این جنگ به جنک «لرده» مشهور شد. در کتاب مبارزات دلواری، زنان منطقه، به ویژه «فاطمه آقا» و «خیرنسا» دو همسر دلواری، همدوش با مردان خود به نبرد پرداختند. زنان تنگستانی علاوه بر آنکه مسئول تدارکات پشت جبهه بودند، حضوری مستقیم نیز در جبهه های نبرد داشتند. در کتاب حاضر، ضمن بیان سیر تاریخی جنگ لرده و نقش زنان دشتستانی در این مبارزه، مصاحبه دو تن از دختران مبارز دشتستانی با نام «زیبا کازرونی» و «شهربانو بیغرض»، در خلق انقلاب اسلامی آورده شده است.

 

جنگ جهانی اول

در جریان جنگ جهانی اول نیروی دریایی انگلیس بوسیله چهارکشتی جنگی به نامهای : «پیراموس» ،«جونو» ، «لورنس» و «دلهوزی» بندر بوشهر را گلوله باران نموده و سپس با پیاده کردن سربازان خود ان را به اشغال درآوردند.با اشغال بندر بوشهر توسط قوای نظامی انگلیس و نادیه گرفتن سیاست بی طرفی ایران در جنگ مردم غیور و دلیر تنگستان و دشتستان که همیشه با بیگانگان اشغالگر سر ستیز داشته اند آرام نشسته  و برای بیرون راندن اشغالگران از شهر بندری بوشهر قیام مسلحانه ای را آغاز نموده و به مقابله و جنگ با اشغالگران برخاستند.

در این مقابله ابتدا «رئیسعلی دلواری» و متابعانش دسته با اسلحه برده وبه جنگ با اشغالگران انگلیسی اقدام نمودند ،ولی رئیس علی دلواری پس از یک ماه نبرد به دست یکی از افراد خود فروختهاز پشت سر مورد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید ،پس از آن دیگر رهبران دشتستان و تنگستان که متحد رئیس علی دلواری بودند اتحاد خود را حفظ کرده و به مبارزه با دشمن ادامه دادند.

جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک

یکی از نقاط عطف این مبارزات «جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک» بود که متأسفانه بواسطه عدم تعادل در نیروی انسانی و تسلیحاتی و همچنین عدم کمک دولت مرکزی ایران ، این جنگ به عقب نشینی رزمندگان تنگستانی و دشتستانی انجامید. در جنگ سرِ بَست ِ چُغادَک دلاور مردان دشتستان و تنگستان تلفات جانی و خسارات مالی فراوان بر دشمن وارد نمودند. پس از برتری دشمن در جنگ  سرِ بَست ِ چُغادَک و عقب نشینی رزمندگان تنگستانی و دشتستانی ،رهبران مبارزان تنگستان و دشتستان مانند :«زایر خضرخان اهرمی تنگستانی» و «شیخ حسین خان چاه کوتاهی» و «میرزا محمد خان برازجانی» هر کدام با تفنگچیان و افراد تحت فرمان خود به ناچار عقب نشینی تاکتیکی نمودند ولی در چنان شرایطی انگلیسیها محل سکونت آنان یعنی «اَهرَم » ، «چاه کوتاه» و«برازجان» را متصرف شده و به جای آنان افراد مورد نظر و دست نشانده خود را به حکومت آن جاها منصوب داشتند، در نتیجه رهبران قیام نیز برای تغییر تاکتیک و شیوه مبارزه با اشغالگران انگلیسی و برای ادامه مبارزه با دشمن به مناطق کوهستانی که از امنیت بیشتر و بهتری برخوردار بود پناه برده و پس از آن تا مدتها و در فرصتهای مناسب به اردوگاهها و نیروهای دشمن هجوم آورده و خساراتی برآنان وارد می نمودند، تا انکه بعد از مقاومتهایی «زایر خضرخان اهرمی» در منطقه کوهستانی «خائیز» که پناهگاهش بود به شهادت رسید ، و« شیخ حسین چاه کوتاهی دشتستانی » نیز در یک هجوم و شبیحخونی که بر قوای دشمن می برد به شهادت رسید.

اهداف تصرف برازجان

انگلیسیها پس از تصرف روستاهای «اَهرَم» و «چاه کوتاه» به پیشروی خود در خاک دشتستان ادامه داده و شهر «برازجان» را که در واقع مرکز مبارزان و ستاد پشتیبانی آنان بود متصرف شدند ،ولی جرئت اقامت در خود شهر را پیدا نکردند. زیرا از واکنش و طغیان شهروندان برخود بیمناک بودند،لذا در بیرون شهر و در حد فاصل برازجان و روستای «محمد آباد» (دهقاید) اردوگاه نظامی برقرار نمودند. هدف انگلیسی ها در تصرف برازجان این بود که :

اولاً مرکز تصمیم گیری و پشتیبانی عملیاتی مبارزان جنوب را تصرف کرده و بدست گیرند.

دوماً با تصرف برازجان شرایط را برای ادامه عملیات نظامی خود و پیشروی به سوی کازرون و شیراز و تصرف این دو شهر فراهم سازند.

سوماً اینکه راه ارتباطی و تجاری بندر بوشهر به شیراز را که از اهمیت خاصی برخوردار بود و از پیش از جنگ کالاهای خود را از طریق همین را حمل کرده و به شیراز و  بعد از آن  به اصفهان و تهران می رسانیدنددر اختیار بگیرند و امنیت این راه مهم را خود بر عهده داشته باشند،

لذا مقارن با تصرف شهر برازجان بوسیله قوای نظامی انگلیس، آنان برای ایجاد امنیت در منطقه نفوذی خود ، نیروی نظامی جدیدی بنام « پلیس جنوب» منطقه نفوذی خود، نیروی نظامی جدیدی بنام « پلیس جنوب» (S.P.R) را به فرماندهی ژنرال «سِرپرسی سایکس» تأسیس و تشکیل داده و از طریق «بندر عباس» وارد جنوب ایران گردیدند. این نیروی نظامی (پلیس جنوب) در ابتدا متشکل از افسران انگلیسی و سربازان و درجه داران هندی بود و بعدها از افراد ایرانی نیز استفاده نمودند.

مبارزه با انگلیسی ها

 مقارن با هجوم انگلیسی ها به برازجان «میرزا محمد خان برازجانی» ضابط برازجان که در جنگ « سرِ بَست ِ چُغادَک » در برابرقوای مهاجم انگلیس بیش از دیگر رهبران قیام ، از خود رشادت و دلاوری و پایداری نشان داده بود بنا به مصلحت و در امان ماندن برازجان و شهروندان آن از تهاجم انگلیسی ها در صدد برآمد تا برازجان را ترک کرده و به منطقه ای امن تری در کوهستان های شرق برازجان نقل مکان نماید. هدف میرزا محمدخان از رفتن به منطقه کوهستانی این بود که اولاً از خطر دستگیری و یا کشته شدم بوسیله انگلیسی ها در امان بماند دوماً با اقامت در منطقه ای امن بتواند تجدید قوا نموده و با جنگهای پارتیرانی همچنان به مقابله با اشغالگران اقدام نماید.

انگلیسی ها پس از برقرارکردن اردوگاه نظامی خود در نزدیکی برازجان و بکار گرفتن همه امکانات امنیتی ، با فرستادن پیک ، میرزا محمد خان را به مذاکره دعوت نمودند. هدف انگلیسی ها از این مذاکره این بود که وی را با وعده و وعید تطمیع نمایند و او را با خود موافق و همراه سازند. انگلیسی ها برای این منظور با فرستادن پیام ، میرزا محمد خان را به اردوگاه خود دعوت می نمایند.

و میرزا محمد خان نیز دعوت آنان را می پذیرد و همراه با تعدادی از تفنگچیان خود به اردوگاه انگلیسیها می رود. روز۲۰ اکتبر ۱۹۱۸ برابر با ۲۸ مهرماه سال ۱۲۹۷ خورشیدی ، ابتدا به محل «تل قنات» رفته و سپس به جانب اردوگاه انگلیسی هاحرکت  می نماید و چون به اردوگاه نزدیک می شود مورد استقبال گرم از طرف ژنرال «اِ لِسمی» فرمانده اردوگاه قرار می گیرد. انگلیسی ها وی را به چادر سرفرماندهی اردوگاه هدایت می نمایند و در آنجا میرزا محمد خان پیشنهاد رفتن به عراق را میدهد. زیرا انگلیسی ها بر این عقیده بودند که «به منظور انجام اصلاحات و خاتمه دادن به قدرت حاکمان محلی صلاح آن است که تا پایان جنگ با متحدین و پیروزی نهایی میرزا محمد خان در بین النهرین به حال تبعید بسر برد تا پس از پایان جنگ در مورد وی تصمیمات لازم گرفته شود» از مُعَمدین نقل شده است که چون مذاکره به پایان رسید و میرزا محمد خان نیز به ظاهر پیشنهاد ژنرال اِ لِسمی را پذیرفته بود ،هنگامی که میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه قدم از چادر سرفرماندهی بیرون نهاد و نظامیان انگلیسی دور وی حلقه زده و او را تماشا می کردند و از هیبت و صلابت مردانه و دلیرانه او مات و مبهوت شده بودند و ژنرال اِ لِسمی نیز با لبخندی حاکی از نتیجه مذاکرات و پیروزی او را همراهی می کرد از اردوگاه فاصله گرفت و سوار بر اسب شدو به قلعه خود در برازجان بازگشت.

منطقه لرده

میرزا محمد خان که در باطن هدف دیگری در سر داشت و در مذاکره با ژنرال اِ لِسمی به ظاهر پیشنهاد او را پذیرفته بود ، در شامگاه ۲۸ مهرماه ۱۲۹۷ خورشیدی آماده خروج از شهر و رفتن به کوهستان شد تا در آنجا با تجدید قوا نمودن  و تغییر شیوه مبارزه بر علیه قوای نظامی و اشغالگر انگلیس دست به عملیات بزند. وی برای رفتن به کوهستان و مستقرشدن در آنجا محلی بنام «لَرده» را در نظر گرفته بود. میرزا محمد خان برای رفتن به «لَرده» افراد خود را به دو دسته تقسیم کرد: یک دسته به فرماندهی «حاج محمد خان » نایب الحکومه مسیر روستای « نَنیزَک » در مجاورت امامزاده ابراهیم را در پیش گرفتند و دسته دیگر به فرماندهی « احمد شاه پاپری » در تپه ها و ارتفاعات مشرف بر « توپخانه » مستقر شده و در آنجا موضعگیری نمودند.میرزا محمد خان قبل از حرکت به جانب کوهستان و پناه بردن به محل «لَرده» فرمان داد تا همه اعضای خانواده خود مرکب از زنان و کودکان و جوانان و سالخوردگان همراه با تعدادی تفنگچی و آذوقه لازم ازبرازجان خارج شده و در روستای «بُنداروز» در۶ کیلومتری جنوب برازجان رفته و منتظرآمدن وی بمانند.

 

میرزا محمد خان همچنین تصمیم گرفت تا شوهر خواهر خود «میرزا علی خان» و دو پسر وی به نام های «آقا خان» و «رضا قلی خان» را که از سالها قبل با وی سر دشمنی و نافرمانی و طغیان برداشته و به مدت هفت سال در قلعه وی زندانی بودند به همراه خود ببرد. بنا بر این قبل از خروج از برازجان دستور داد تا دو خواهر زاده خود «آقا خان» و رضا قلی خان را در غُل و زنجیر کرده و پدر آندو «میرزا علی خان» را که مردی سالخورده و فرتوت بود سوار بر اسب کرده و با تعدادی تفنگچی به مغاره ای به نام «گوریک جنگی» برده و در آن مغاره که در مسیر راه برازجان به لَرده بود و با محل لرده نزدیک بود از آنها با دقت مراقبت نمایند.به دستور میرزا محمد خان ، میرزا علی خان و دو پسرش بوسیله تفنگچیان به «گوریک جنگی» انتقال داده شدند و نگهبانان مسلح ضمن نگه داری و مراقبت شدید از آنان اوضاع آن حدود را نیز بدقت زیر نظر داشتند.

میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه از میان دو خواهر زاده خود : آقا خان و رضا قلی خان و پدرشان بیشتر از آقا خان در هراس بود ، زیرا از میان آن سه تن میرزا علی خان شوهر خواهر وی مردی فرتوت و بیمار بود خاصه آنکه به مدت هفت سال نیز در قلعه میرزا محمد خان اسیر و زندانی بود بنا بر این وی نمی توانست چندان خطری متوجه او سازد.رضا قلی خان نیز بدلیل هفت سال زندانی بودن فرسوده شده و چندان تحرکی نداشت و خان اطمینان داشت که وی نیز نمی تواند خطر آفرین باشد . ولی از  آن میان «آقا خان» که مردی دلیر ، چابک و در تیراندازی ید طولانی داشت و از آنجا که مدت هفت سال همراه با پدر و برادرخود در زندان دایی خود بود و چندین سال از عمر خود را بدین منوال گذرانیده بود کینه دایی را در دل داشت و مترصد فرصت بود تا در اولین فرصت از چنگال و بند او بگریزد و به نحوی از وی انتقام بگیرد.

 

در ساعاتی که میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه در تدارک خروج از برازجان بود خبر این تحرکات و تصمیم وی مبنی بر خارج شدن از قلعه و شهر بوسیله خبر چینان یا در اصطلاح ستون پنجم انگلیسیها به ژنرال اِلِسمی فرمانده اردوگاه رسید ، لذا او با دستپاچگی و نگرانی از این امر دستور داد تا ابتدا قلعه وی را گلوله باران کنند، سپس با گسیل داشتن سربازانی به قلعه در صدد برآمد تا به هر نحو ممکن از خروج او جلوگیری نمایند و وی را به ارودگاه بیاورند.

ولی هنگامیکه سربازان انگلیسی درب قلعه را بصدا در آورده و با حالتی خشمگین در صدد ورود به درون قلعه بودند، میرزا محمد خان که اماده حرکت بود از درب دیگر قلعه سوار بر اسب خود «مروارید» شد و با تنی چند از یاران وفا دار خود به جانب روستای «بنداروز» تاخت تا خود را به اعضای خانواده برساند. سربازان انگلیسی زمانی توانستند به داخل قلعه وارد شوند که پرنده از قفس پریده بود در نتیجه از اینکه نتوانسته اند بر میرزا محمد خان دست یابند بیشتر خشمگین شدند و دست خالی به اردوگاه خود بازگشته و واقعه را به ژنرال اِ لِسمی اطلاع دادند، ژنرال اِ لِسمی که انتظار چنین واقعه ای را نداشت و دانست که از طرف میرزا محمد خان برازجانی فریب خورده و او توانسته است از قلعه خود و شهر بگریزد به ناچار در صدد برآمد تا زمان از دست نرفته و میرزا محمد خان و همراهانش از محدوده شهر و روستا های اطرافش دور نشده اند به تعقیب آنها اقدام نماید. لذا برای این منظور تعدادی سرباز و صاحب منصب را اماده کرده و دستور داد تا خان و همراهانش را تعقیب نمایند.

میرزا محمد خان پس از ورود به روستای «بنداروز» خود را به اعضای خانواده رسانید و دستور داد بدون تلف کردن وقت و با عجله سوار بر اسبها شده و مسیری را که قبلاً تفنگچیان به فرماندهی «محمدخان» نایب الحکومه و «احمد شاه پاپری» در آن آماده و موضع گرفته اند در پیش گیرند. در حالیکه میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه و خانواده و یارانش با نگرانی و دلهره به سمت کوهستان پیش میرفتند ناگهان نیروی نظامی انگلیس که مدمور تعقیب میرزا محمد خان و همراهانش بودند سر رسیدند و چون رزمندگان برازجانی متوجه آنان شدند ابتدا زنان و کودکان و سالخوردگان را جلو انداخته و خود در نقاط مرتفع و حساس موضعگیری نموده و منتظر رسیدن نیروی دشمن شدند. دیری نگذشت که نیروی انگلیسی سررسید. در برخوردی که میان قوای تعقیب کننده و جنگجویان دشتستانی به فرماندهی حاج محمد خان نایب الحکومه و افراد تحت فرمانش پیش آمد، نامبرده و افرادش از خود رشادت زیادی نشان دادند. یکی دیگر از ستونهای تعقیبی انگلیسیها با «احمد شاه پاپری» و تفنگچیانش درگیر شدندولی اینان نیز نتوانستند کاری از پیش ببرند. در آن گیر و دار و درگیری خود میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه همدوش با یارانش از خود رشادت و جلادت فراوان نشان داد بطوری که در اثر این پایداری و نبرد تلفاتی بر تعقیب کنندگان انگلیسی وارد شد. در آن میان و در گرماگرم نبرد بود که زنان و کودکان و سالخوردگان توانستند از تیررس دشمن بگریزند و با راهنمایی افرا آشنا به منطقه و راه مالرو کوهستانی در کوره راههای پرپیچ و خم کوهستان به سوی مقصد پیش بروند . دیری نگذشت که با مقاومت دلیرانه مبارزان دشتستانی و تلفاتی که بر انگلیسیها وارد شده بود آنان به شدت دچار تفرقه و شکست شده و به ناچار راهی برازجان گردیده و سپس به اردوگاه خود بازگشتند.

میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه و همراهانش پس از عقب راندن نیروی نظامی انگلیس و احساس پیروزی  بر دشمن راه «لَرده» را در کوههای شرقی برازجان در پیش گرفت. لرده میدان نسبتاً پهناوری است که حدود ۱۲۰۰ متر نسبت به سطح دریا دراتفاع دارد و از هر طرف محصور در کوهستان است. این کوهها درمیان مردم دشتستان به کوه «گیسکان» معروف و نامیده می شود. محل و جایی که میرزا محمد خان برازجانی برای پناه گرفتن درآن انتخاب کرده بود به نام «چهار گود لَرده» خوانده می شود که در مجاورت آن یک حلقه چاه آب شیرین به نام «چَه رو» (چاه رود) وجود دارد و چشمه آب شیرینی نیز در یکی از ارتفاعات نزدیک به آن جاری است که درختان نخل و مرکبات پایین دست آن بوسیله آب این چشمه آبیاری می شوند.آن طرف تر روبه شمال یک قنات بنام «قنات دَمُرو» و دوحلقه چاه آب بنامهای «چَه دِمُرو» و «چَه کُنا» (چاه کنار) وجود دارد. «لَرده» در واقع محل سکونت دامداران محلی است که در بعضی از ماههای سال بخصوص در فصل زمستان و اوایل بهار در آنجا بسر می برند و دامهای خود را در مراتع و علفزارهای طبیعی آن به چرا وا می دارند.

سه راه صعب العبور و سنگ لاخی با شیب تند و مالرو برازجان و دشت پیرامون آنرا به «لَرده» متصل می سازد. این سه راه که در میان مردم محل به نام های خاصی نامیده می شوند و عبارتند از : ۱- «راه بلوط» (راه بَردِ بریده) ۲- «راه آسِنگ» (راه کمر آب بُری) ۳- «راه بُراَفتو» (راه اشکفت سیبی) در زمان مورد نظر ما یعنی هنگام مبارزات مردم دشتستان با قوای اشغالگر انگلیس و موقعیکه میرزا محمد خان غضنفرالسلطنه ضابط برازجان با خانواده خود و یارانش به محل «لَرده» وارد شده و درآنجا پناه گرفتند ساکنان محلی آن شامل چند خانوار دامدار بود که مردان آنها عبارت بودند از : رئیس ملک ، کربلایی نَدوم (نظام) ، حاجی وفرهاد ، هر دو از پسران رئیس ملک ، مشهدی علی باز ،رئیس حسین ، فرزند کربلایی علی ، باقر ، فرزند کربلایی نَدوم زنان لَرده ای نیز عبارت بودند از : سوگل و سلطان هردو دختران کربلایی علی لَرده ای ، جانی ، خانمی ،گل عنبر ، و همسر غلامرضا فرزند کربلایی حسین قلی .

میرزا محمد خان برازجانی و کوهستان

پس از خروج میرزا محمد خان برازجانی و همراهانش از برازجان و تعقیب آنان در مسیر «توپخانه » و عدم موفقیت نظامیان انگلیس در شکست و دستگیری یا کشتن میرزا محمد خان «ژنرال اِلِسمی» فرمانده اردوگاه نظامیان انگلیس در بیرون برازجان تازه متوجه زیرکی و چابکی ضابط برازجان و تفنگچیان او گردید و متوجه شد که از جانب میرزا محمد خان فریب خورده و او ممکن است در آینده برای انگلیسی ها ی مقیم دشتستان و تنگستان و همچنین سر فرماندهی قوای اشغالگر در بندر بوشهر بسیار مشکل آفرین و دردسر ساز باشدبنابر این  گزارش واقعه چند روز گذشته را به «ژنرال گریکسن» سرفرماندهی نیروهای انگلیسی در بوشهر خبر داد و او را از فرار میرزا محمد خان  برازجانی و یارانش از برازجان و پناه گرفتن در کوهستان مطلع ساخت. پس ازآن از سرفرماندهی انگلیسیها در بندر بوشهر به « ژنرال اِلِسمی» مأموریت داده شده تا به تعقیب میرزا محمد خان در کوههای شرقی برازجان اقدام نموده و با پیدا کردن پناهگاه او در منطقه به دستگیری و یا کشتن وی اقدام عاجل نماید. ژنرال اِلِسمی پس از دریافت فرمان از مرکز فرماندهی در بنر بوشهر تصمیم به اجرای فرمان و تعقیب میرزا محمد خان می گیرد. لذا به افراد تحت فرمان خود آماده باش داده و از میان آنان تعداد ۳۶۰۰ نفر جنگجوی زبده و کارآموز مرکب از صاحب منصبان انگلیسی و سربازان هندی و انگلیسی را انتخاب می نمایند تا در یک عملیات کوهستانی به تعقیب با میرزا محمد خان و همراهانش اقدام نماید .

ژنرال اِلِسمی چون خود و دیگر صاحب منصبان و سربازان انگلیسی و هندی با منطقه بخصوص منطقه کوهستانی برازجان و محلی که میرزا محمد خان برازجانی و یکی از طوایف ساکن برازجان اختلافاتی وجود داشت . این اختلاف از آنجا ناشی میشد که سالها پیش یک یا چند تن از این طایفه (در اینجا بنا بر دلایلی از آوردن نام این طایفه خودداری می نمایم ، ولی در منابع تاریخی از این طایفه نام برده شده است) دست به سرقت چند عدل تنباکو ازآن «کربلایی حیدر» از طایفه آهنگران دست زده و گاه گاهی موجبات نا امنی و سلب آسایش شهروندان برازجانی می شدند  و چون میرزا محمد خان مسئله سرقت تنباکوها را پی گرفت ، معلوم گردید که این افراد دست به چنین کاری زده اند لذا برای ایجاد امنیت در شهر و جلوگیری از تکرار این عمل نخست فرمان داد تا سارق یا سارقین را تنبیه کرده و سپس آنها را از شهر تبعید کرد ، وهمین اتفاق موجب اختلاف بین وی و افراد طایفه مورد نظر شد ، و از ان پس افراد این طایفه در صدد مقابله با میرزا محمد خان ضابط برازجان برآمدند. دشمنی و کینه این طایفه نسبت به میرزا  محمد خان به واسطه کشته شدن یک نفر از این طایفه با مأموران امنیتی و ان هم بطور اتفاقی بیشترشد و کشته شدن این شخص در کینه و عداوت افراد طایفه نسبت به میرزا محمد خان ضابط برازجان افزود و زمانیکه ضابط برازجان از شهر خارج و به کوهستان پناهنده شد هم طایفه مورد نظر و هم ژنرال اِ لِسمی موقع را مغتنم شمرده و در صدد برآمدند تا از فرصت بدست آمده برای گرفتن انتقام استفاده نمایند.لذا همین مسئله موجب گردیدتا ژنرال اِ لِسمی برای رسیدن به هدف خود از افراد این طایفه بهره گیرد و آنان را اجیر نماید تا آنان به عنوان راهنما ، قشون تهاجمی انگلیسی را کمک نمایند.

مقان با پناهنده شدن میرزا محمد خان به محل «لَرده» وی با زیرکی و دور اندیشی که داشت متوجه گردید که دیر یا زود انگلیسیها از وی دست بر نداشته و او را تعقیب خواهند نمود. با چنین اندیشه ای به فکر رفت که با شوهر خواهر خود «میرزا علی خان» و دو پس وی «آقا خان» و «رضا قلی خان» چه کند، تا آنکه به این نتیجه رسید که چون از جانب شوهر خواهر و یکی از پسران او یعنی «رضا قلی خان» خطری متوجه او نخواهد بود و اگر خطری در آینده او را تهدید کند از جانب «آقا خان» خواهد بود لذا تصمیم گرفت تا وی را از میان بردارد و با گرفتن چنین تصمیمی مخفیانه به «محمد کریم خان زیرراهی» که از نزدیکان و نگهبان «آقا خان» و پدر و برادرش در «گوریک جنگی بود دستور داد تا در یکی از شبها وی را به قتل رساند. در یکی از شبهای بهاری در حالیکه «میرزا علی خان» و دو پسرش «آقا خان» و «رضا قلی خان» در مغاره «گوریک جنگی» تحت مراقبت بودند، «محمدکریم زیرراهی» تصمیم به اجرای فرمان میرزا محمد خان ، مبنی بر کشتن «آقا خان» داشت. بر حسب اتفاق در ان شب «احمد شاه پاپری» و چند تن دیگر از محل «لَرده» پناهگاه میرزا محمد خان برای شب نشینی و گذرانیدن وقت به جمع نگهبان به «گوریک جنگی» آمده بودند.

 شاید میرزا محمد خان پیش از این مقصود خود راز میان برداشتن «آقا خان» را با «احمد شاه پاپری» در میان نهاده بوده است و «احمد شاه پاپری» از راه دور اندیشی دانسته بود که ستاره اقبال میرزا محمد خان ضابط برازجان رو به افول نهاده و دیر یا زود انگلیسیها و یا قوای نظامی دولت مرکزی ایران تحت فشار انگلیسیها او را آرام نخواهند گذاشت و وی را به طریقی از میان خواهد برد. بنابراین با توجه به اینکه احمد شاه پاپری از قصد میرزا محمد خان برازجانی مبنی بر کشتن «آقا خان زیارتی» بدست «محمد کریم خان زیرراهی» آگاهی داشت ، آن شب همراه با تعدادی از افراد در «گوریک جنگی» حاضر شده بود و در یک فرصت بدست آمده جریان را به «آقا خان» اطلاع داد و آقا خان دانست لحظات بسیار خطر ناکی را در پیش دارد و باید منتظر واقعه بود. پس از سپری شدن پاسی از شب و در حالیکه نسیم بهاری در کوهستان چهره حاضرین در داخل و خارج «گوریک جنگی» را نوازش می داد و بوی گلها و ریاحین مشام آنان را خوش بو و معطر می ساخت «محمد کریم خان زیرراهی» تصمیم به کشتن «آقا خان» گرفت. در چنین شرایط و وضعیتی احمد شاه پاپری در یک چشم بر هم زدن تفنگ یکی از نگهبانان رابرداشته  و بسوی آقا خان پرتاب می نماید، و آقا خان نیز بلافاصله گلنگدن  تفنگ را کشیده و به جانب «محمد کریم خان زیرراهی»نشانه می رود و با صدایی بلند او را تهدید نموده و از وی می خواهد تا تفنگش را از خود دور سازد. محمد کریم خان که بی خبر از همه جا غافلگیر شده بود و انتظار چنین حادثه ای را نداشت به ناچار تفنگ رابر زمین می اندازد . پس از آن افراد حاضر به دستور احمد شاه پاپری به سمت محمد کریم خان رفته و با طناب دست و پای او را می بندند و پس از آن «آقا خان» را از غُل و زنجیردر آورده و همراه پدرو برادرش آزاد می سازند. آقا خان و پدر و برادرش و احمد شاه پاپری و نجات دهندگان «آقا خان» در حوالی سپیده دم صبح از محل نگهداری در کمرشکن کوهستان به جانب برازجان حرکت نموده و با رسیدن به برازجان بلافاصله خود رابه اردوگاهنظامی انگلیسیها در شمال برازجان می رسانند. انگلیسیها «آقا خان» در برازجان را به حکومت می رسانند و به او لقب «ضرغام السلطنه » می دهند و از او حمایت می نمایند.

و اما در برازجان انگلیسیها برای سران طایفه مورد نظر ما پیام همکاری می فرستند و بعد از گفتگوها و رایزنیهایی که در این خصوص و بطور پنهانی بعمل آمد طرفین برای همکاری با یکدیگر در تعقیب میرزا محمد خان برازجانی به توافق رسیدند. پس از این توافق انگلیسیها در اول شب ۳۱ اکتبر ۱۹۱۸ برابر با ۸ آبان ماه ۱۲۹۷ همراه با راهنمایانخود از طایفه مورد نظر در سه ستون از اردوگاه خارج شده و به سمت کوهستان شرق برازجان بنام «گیسکان» به حرکت درآمدند و از طریق سه معبر کوهستانی و صعب العبور راهی مخفیگاه میرزا محمد خان برازجانی در محل «لَرده » شدند.

انگلیسیها ستون اول نظامی خود را به راهنمایی «بهرام» فرزند «گرگعلی» و «کربلایی باقر» و «رستم» از راه معروف به «راه بلوط» (راه بَرد بُریده)  ، و ستون دوم را به راهنمایی «نجف» فرزند «حسین» از راه معروف به «راه آسِنگ» ، و ستون سوم را به راهنمایی «عبدالرضا» فرزند «ابراهیم» از مسیر «راه  بَرافتو» به جانب محل مورد نظر به حرکت درآوردند. از میان این سه ستون نظامی ، ستون اول به راهنمایی «بهرام» و «کربلایی باقر» و «رستم» و ستون دوم به راهنمایی «نجف» در زمان معینی به بلندیهای مشرف به «چهارگود لَرده» رسیده  و در مواضع خود مستقر شدند.

شب هنگام و موقعی که سه ستون انگلیسی ها به راهنمایی ستون پنجم در حال پیشروی به محل اختفای میرزا محمد خان برازجانی در محل «لَرده» بودند. یکی از زنان لرده ای که مادر مشهدی علی باز بود فوت کرده بود و چون صبح فرا رسید مردان و زنان لَرده ای با داغ از دست دادن این زن جنازه او را به محل قبرستان در میانه میدان آورده و بعد از غسل و کفن در حال خاکسپاری وی بودند . مشایعت کنندگان پس از پایان خاکسپاری در حال بازگشت به چادرهای خود بودند که یکباره از جانب مهاجمین مورد گلوله باران قرار گرفتند. از میان این افراد «ندوم » (نظام) و یک پسر ۹ ساله ای در پشت یکی از تخته سنگهای قبرستان موضع گرفتند و دیگران که تقریباً غافلگیر شده بودند به ارتفاعات رفتند و بعضی دیگر به جانب محل سکونت خود رفته تا اسلحه خود را بدست گیرند.

کسانی که توانستند تفنگ های خود را بدست گیرند در نقاط مرتفع موضع گرفته و به تیر اندازی بسوی مهاجمان اقدام کردند. دیری نگذشت که دیگر مردان محل و همراهان میرزا محمد خان برازجانی مانند : «آقا سید یوسف» ، «آقا سید محمدرضا» ، محمد علی » فرزند مرحوم حسن ، «حسن کربلایی محمد علی» احمد فرزند اسد  «شهباز» فرزند کربلایی غلامحسین ، «حسن مشهدی مراد» ،«رئیس ابول» ، «کربلایی اکبر» ، «کربلایی کمال» ، «کربلایی محمد حسین» ، محمد حسن بیگ خوشابی » ، «علی بیگ خوشابی» ، «رئیس باقر» ، «رضا فرزند حسنعلی» ، «غلامحسین فرزند حاج محمد » ، «استاد غلامرضا فرزند استاد میرزا علی بنّاو… که همگی از یاران میرزا محمد خان برازجانی بوده و از برازجان وی را همراهی کرده بودند با چالاکی هرچه تمامتر به محل سکونت خود رفته و تفنگهای خود را بدست گرفته و به مقابله با دشمن مهاجم برآمدند.(در اینجا دو نقل قول وجود دارد که : در هنگام تهاجم انگلیسی ها به محل «چهار گود لَرده شخص میرزا محمد خان برازجانی صاحب فتوای جهاد با انگلیسی ها به روستای کوچک و کوهستانی «ناخا» رفته بود. روایت دیگر اینکه با شروع تهاجم انگلیسی ها و شروع تیراندازی یکی از اهالی محل «لَرده» بلافاصله سوار بر اسب شده و با سرعت خود را به «ناخا» میرساند و ماجرا را به میرزا محمد خان خبر می دهد. میرزا محمد خان فوراً سوار بر اسب خود شده و همراه با فرد محلی به «لَرده» محل نزاع  وارد می شود و دوش به دوش یاران خود و مردان و زنان لَرده ای به جنگ با مهاجمین می پردازد.) با شلیک و تیر اندازی از سوی مدافعان جنگ حدود یک ساعت بطول می انجامد و همین دفاع جانانه باعث می شود تا تفنگچیان برازجانی که همراه میرزا محمد خان به لَرده آمده بودند وضعیت تدافعی خود را بهتر تثبیت نمایند. گویند هنگامی که میرزا محمد خان برازجانی از «ناخا» رسید روحیه تفنگچیان لَرده ای و برازجانی  تقویت شد زیرا محمد خان برازجانی نیز با رشادت و دلاوری هر چه تمامتر به مقابله با مهاجمان اقدام نمود. در چنین موقعیتی تفنگچیان لَرده ای و برازجانی به سه دسته تقسیم شدند و چون دانستند مهاجمان از سه راه ومعبر ورودی به لَرده وارد شده اند و ممکن است بواسطه بی دقتی و بی توجهی وارد دشت شوند بنابر این هر یک از این دسته ها به جانب سه معبر حرکت کرده و فوراً در ارتفاعات مشرف تر موضع گرفتند و به جانب محاجمین تیراندازی نموده و در عین حال ورودی ها را متصرف شدند. در حالی که صدای شلیک گلوله طرفین آرامش کوهستان را بر هم زده و در اثر این شلیکها دود باروت و بوی آن فضا را پر کرده بود و زمان به ظهر نزدیک می شد و هوا نیز گرم بود مقاومت سرسختانه ای از جانب مدافعان نشان داده شد. و در واقع این مدافعان بودند که با آشنایی به منطقه ابتکار عمل را بدست گرفته بودند.

گرمی هوا باعث تشنگی سربازان مهاجم گردید. صاحب منصبان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که اگر جریان نبرد بر همین منوال پیش رود عدم آشنایی آنان و کمبود آب و تشنگی موقعیت آنان رابیشتر به خطر خواهد انداخت بنابر این با تشکیل جلسه اضطراری به این نتیجه رسیدند که با فرا رسیدن صبح و با اطلاعاتی که همراهان بَلَد ، در اختیار آنان گذاشته بودند. با حمایتی که توپخانه از آنان بعمل می آوردبر یکی از دو چاه آبی که در آنجا وجود داشت هجوم برده و آنرا متصرف شوند. هدف انگلیسیها از تصرف چاه این بود که اولاً خود منابع آب آنجا را در اختیار بگیرند و آب مورد نیاز خود را از آن تدمین نمایند. دوماً اینکه تفنگچیان و افراد محل را از دستیابی به منابع تأمین آب محروم سازند. در چنین شرایطی چون آفتاب روز دوم دمید تعدادی از زنان شیردل و نخل قامت لَرده ای با حمایت آتش مردان خود از خط آتش دشمن گذشته و در حالیکه مقداری فشنگ ، آذوقه و تفنگ را حمل می کردند خود را به مردان رسانیده و فشنگها و تفنگها و آذوقه را به آنان رسانیدند. ناگفته نماند که چون روز اول نبرد بپایان رسید و تاریکی همه جا را فرا گرفت دشمن که از مواضع حساس مردان و زنان محلی و تعداد آنان اطلاع دقیقی نداشت برای ایجاد رعب و وحشت و تضعیف روحیه مردم محل و مدافعان بی محابا و بدون هدف با شلیک گلوله توپ و تفنگ آرامش کوهستان رابر هم می زد. چون صبح روز بعد فرا رسید ، مردان و زنان لَرده ای و تفنگچیان برازجانی که در مواضع حساس و بخصوص ورودی ها موضع گرفته بودند با شلیک گلوله توپ و تفنگ آرامش کوهستان را بر هم می زد.  چون صبح روز بعد فرا رسید، مردان و زنان لَرده ای و تفنگچیان برازجانی که در مواضع حساس و بخصوص ورودی ها موضع گرفته بودند با شلیک گلوله از جانب دشمن به آنان پاسخ دادند. انگلیسیها بر اساس تصمیم قبلی خود مبنی بر تصرف چاه آب و تأمین آب مشروب خود و مانع شدن از دسترسی مدافعان به آب در اواسط روز تعدادی از سربازان خود را برای تصرف «چاه آب دِمِرو» گسیل داشتند، و چون این سربازان با احتیاط کامل و با دلهره به جانب چاه اعزام شدند.

دلیران لرده

دو تن از تفنگچیان دلیر لرده ای بنام «حاجی» و «فرهاد» که با هم برادر بودند با دقت و زیرکی سربازان انگلیسی را زیر نظر گرفتند و متوجه شدند که آنان در صدد رسیدن به چاه آب هستند. سربازان  مهاجم چون به چاه نزدیک شده و از بودن آب اطمینان حاصل نمودند تعدادی دیگر از همقطاران خود را به کمک فرا خواندند . دیری نگذشت که بر تعداد سربازان دشمن افزوده شد. تعداد ۴۲ تن از سربازان انگلیسی پس از برداشتن آب مورد نیاز به سمت مقر خود به حرکت درآمدند اما در میانه راه مسیر خود را تغییر داده و به سمت چادر بدون نگهبان «میرزا محمد خان برازجانی» تغییر مسیر دادند. البته پیش از آن و در روز اول نبرد با شیلیک اولین گلوله مردان و بخصوص زنان لَرده ای اعضای خانواده میرزا محمد خان اعم از کودکان و بزرگسالان را به نقاط امن تر و بدور از تیررس دشمن انتقال داده و در آنجا مستقر نمودند.سربازان انگلیسی چون به سراپرده و چادر نشیمن میرزا محمد خان برازجانی که در پناه یک دیواره سنگی قرارداشت رسیدند آنرا به آتش کشیدند.

همین سربازان پس از به آتش کشیدن چادر میرزا محمد خان برازجانی به جانب یک گله گوسفند که در همانجا مستقر بوده و متعلق به یکی از مردان لَرده ای بنام «اسفندیار» بود هجوم برده و تعدادی از گوسفندان را جدا کرده و با خود بردند، در چنین موقعیتی «حاجی» و برادرش «فرهاد» که از قبل ناظر بر کارهای سربازان دشمن بودند با دیدن چنین حالتی خون در رگهایشان به جوش آمد و این کار دشمن را بر خود سخت دیدند بنابر این تحمل را از دست داده و بسوی آنان آتش گشودند و دراین حمله برق آسا حدود ۳۵ تا ۴۰ نفر از سربازان دشمن را به هلاک رسانیدند.

هجوم یکباره حاجی و فرهاد و کشته شدن تعدادی از آنان بقیه سربازان دشمن را هراسناک ساخت و با سرعت از محل عقب نشستند. دیگر مهاجمان ، همچون روز قبل به تیراندازی و بخصوص ایجاد رعب و وحشت در میان مدافعان ادامه می دادند ولی صاحب منصبان آنان بخوبی دریافتند که با مدافعینی سرسخت و مقاوم روبرو هستند، بنابراین در این اندیشه شدند که چگونه خواهند توانست از ایم مهلکه جان بسلامت برند خاصه آنکه متحمل تلفاتی نیز گردیده اند .اما باروبه غروب رفتن آفتاب روز دوم و فرا رسیدن شب چگونه ممکن بود افراد خود را از طریق سه معبر با شیبی تند و سنلاخی و آشنا نبودن به راه بازگردند. بنا براین به این نتیجه رسیدند که ناچارند شب را در مواضع خطرناک خود بسر برند تا صبح روز سوم فرا رسد ، و چون آفتاب روز سوم ارتفاعات شرق لَرده بالا آمد و هوا روشن گردید. مدافعان که در شب قبل مواضع خود را مستحکم تر کرده و اعتماد به نفس بیشتری داشتند. باردیگر خود را برای مقابله با دشمن و دفاع از جان و ناموس خود و پناهجوی لَرده میرزا محمد خان آماده شدند.

زنان شیر دل لَرده ای

در آن میان زنان شیر دل لَرده ای که در دو روز پیش در رسانیدن اسلحه و فشنگ و آب و آذوقه به مردان نقش مهمی بازی کرده و دوش به دوش مردان مقابله و مقاومت می کردند در روز سوم نیز هنگامیکه هنوز هوا تاریک بود اسلحه بدست خود رابر فراز راه بلوط و راه آسِنگ رسانیده و در کنار مردان موضع گرفتند. با دمیدن صبح و با تصمیم قبلی فرماندهان دشمن مبنی بر عقب نشینی مدافعان اعم از زنان و مردان درصدد برآمدند تا با موقعیتیکه دارند ضربات مهلکی بر دشمن وارد نمایند و با این ضربات درس عبرتی در تاریخ نظامی انگلیس به صاحب منصبان و سربازان انگلیسی بیاموزند و نشان دهد که دشتستان کنام مردان و زنان شیر دل است که در صورت فراهم بودن شرایط ولو که با خیانت افراد خود فروخته باشد نه تنها دشمنان برآنان فائق نخواهند آمد بلکه این دشمنان می باشد که شکست خورده و سرافکنده از مقابل آنان رو به گریز نهاده و فرار رابر قرار ترجیح خواهند داد. در ابتدای روز سوم نبرد و شروع عقب نشینی سربازان انگلیسی و سرازیرشدن در معابرتنگ کوهستانی ، مردان و زنان لَرده ای و دشتستانی راه را از فراز تنگه ها بر دشمن سد کردند و عرصه را برآنان در مسیر «راه بلوط» تنگ تر نمودند. در چنین وضعیتی دسته سوم دشمن در صدد برآمد تا با یک حمله شرایط را عوض کند.به همین سبب دسته سوم دشمن که از مسیر«بَراَفتُو» گذشته و در مناطق سوق الجیش معبر موضع گرفته بود تصمیم گرفت تا به حملات خود ادامه دهد. در چنین وضعیتی مردان و زنان لَرده ای نیز حرکات آنان را دقیقاً زیر نظر داشتند.

در این حالت «حاجی» و «فرهاد» دو برادر دلیر لَرده ای و «رئیس حسین» که توسط زنان دیده بانی و حمایت می شدند از تحرکات دشمن با خیر شده و مصمم شدندتا از هجوم دشمن جلوگیری بعمل آورند. در اینمیان «کلنل فرنکز» فرماندهی یک ستون از افرادخودی را برعهده گرفت و در صدد برآمد تا برای نجات و رهایی ستون دیگری از افراد خودی که در موقعیت بد و سختی قرار گرفته بودند وارد عمل شود.

 اما «کلنل فرنکز» بی خبر بود از آنکه «حاجی» و «فرهاد» و «رئیس حسین» بر فراز تنگه و را بَرافتو موضع گرفته و موقعیت نظامی و تهاجمی خو را مستحکم کرده اند.و چون هنگامیکه «کلنل فرنکز» با افراد تحت فرمان خود دست به اقدام شدند. زنان لَرده ای با دیدن آنان با «کِل» زدن و شلیک گلوله آرامش کوهستان را بر هم زدند. این تیراندازی باعث دستپاچگی و هراس سربازان دشمن گردیدو آنان ناچار روبه فرار نهادند اما چون راه فرار انان توسط «حاجی» و «فرهاد» و «رئیس حسین» سد شده بود و این سه مدافع دلیر  بی محابا به سوی آنان شیلیک می کردند . سربازان انگلیسی دچار تلفات زیادی شدند. در هنگامیکه قوای شکست خورده انگلیس در مسیر «راه بلوط» (برد بریده) نیز در حال عقب نشینی بودند ، مردان و زنان لَرده ای برآنان هجوم آورده و تلفاتی برآنان وارد نمودند.

صاحب منصبان انگلیسی یعنی : ژنرال اِلِسمی ، کلنل فرنکز و کلنل والاس پس از سه روز نبرد نا موفق با مردان و زنان لَرده ای و برازجانی و عدم دسترسی بر میرزا محمد خان برازجانی و دادن تلفات زیاد و مجروحین فراوان با زحمات زیاد ناچار به عقب نشینی شده و چون تعداد مقتولین و مجروحین خود را نمی توانستند به راحتی با خود حمل نمایند لذا از اردوگاه خود در برازجان درخواست کمک نمودند. با دریافت درخواست کمک ،نیروی امدادی از اردوگاه انگلیسیها در بیرون از شهر برازجان به جانب مسیر بازگشت نیروهای انگلیسی حرکت کرد و پس از چند روز طی طریق به نیروی خودی رسید.نقل است که طی سه روز حماسه لَرده ، انگلیسیها با بیش از ۳۰۰ کشته و دهها زخمی و از دست دادن تعداد زیادی تفنگ «مَیجری» و دو قبضه توپ صحرایی ، تعداد بیشماری فشنگ و دیگر مهمات متحمل شدند و با سرافکندگی در حالیکه در برابر تعدادی مرد و زن شیردل ، نخل قامت و دریا دل دشتستانی در محل «لَرده» شکست خورده بودند به اردوگاه خود در برازجان بازگشتند.

نویسنده: محمد جواد فخرایی

 

 

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false