true
به گزارش چغادک نیوز، از این گفتم که کتاب تودهای شده و منظورم از تودهای شدن کتاب این بود که به خاطر ارزان و در دسترس بودن صنعت نشر دایره کسانی که میتوانند کتاب منتشر کنند در حد غیر قابل تصوری رشد کرده است تا جایی که سالانه میلیونها عنوان کتاب منتشر میشود و در این آشفته بازار کمتر کسی میتواند سره را از ناسره تشخیص دهد و به همین دلیل اگر هم در این بازار مکاره در و گوهری تولید شود، در میانه این بازار کاه گم میشود.
اما این تنها یک سوی این ماجرا است و حتی ممکن است باعث این توهم شود که چنین وضعی این امکان را برای همه یا حداقل برای اکثریت مردم ایجاد کرده است که بنویسند و دیده شوند. اما آیا در واقع این طور است؟ به نظر میرسد که واقعیت بسیار با این ایده فانتزی فاصله دارد. این درست است که اکنون برای تعداد بسیار بیشتری این امکان وجود دارد که کتابشان را منتشر کنند – همین الان هم، حتی با این اوضاع گرانی کاغذ، شما میتوانید با پرداخت چند میلیون تومان ناقابل به یک ناشر، حتی ناشرانی که از معاریف دنیای نشرند، کتابتان را منتشر کنید – اما منطقی که بر بازار کتاب تسلط دارد هیچ فرقی، مطلقاً هیچ فرقی، با وال استریت و بازارهای سهام نیویورک و شانگهای و سئول ندارد.
اول اینکه، حتی اگر شما خودتان پول انتشار کتاب را پرداخت نکنید و ناشری پیدا شود که به اصطلاح کتاب شما را «بخرد»، نهایت چیزی که به شما، بین شش ماه تا دو سال بعد از انتشار کتاب، پرداخت میکند ده درصد پشت جلد است. از باقی نود درصد حدود چهل درصد به شرکت پخش کننده کتاب میرسد و باقی، بعد از پرداخت هزینههای انتشار، سهم ناشر است.
اما این تنها جنبه «کالایی شدن فرهنگ» نیست که در بازار کتاب این روزها فراگیر شده است. شما اگر تجربه کار با ناشری را داشته باشید، حتی فرهیختهترین ناشران، میبینید که انتشارات برای آنها تنها یک «بنگاه اقتصادی» است و کتابی که میفروشند فرقی با سیب زمینی یا آهن یا مصالح ساختمانی ندارد.
سادهترین راه اثبات این مسئله این است که وقتی قرار است کتابتان به چاپ دوم برسد، اگر اساساً ناشر به خودش زحمت داد که به شما خبر بدهد، به او بگویید که میخواهید ویرایشی اساسی در کتاب بکنید. این کار، که به نظر هر نویسنده و خواننده ای بدیهی است، برای ناشر به این معنا است که حرف چینی و فیلم و زینک کتاب باید عوض شود و همه اینها به معنی هزینه بیشتر است و به همین دلیل است که در اکثر قراردادهای کتاب بندی هست که نویسنده یا مترجم را از این حق محروم میکند، چون ناشر نمیخواهد هزینه این کار را پرداخت کند – شخصاً نویسندگان بسیاری را میشناسم که مجبور شدند خودشان این هزینه را پرداخت کنند تا اشتباهات فاحشی را از کتابشان پاک کنند.
دلیل دیگری که برای این کالایی شدن فرهنگ میتوان نام برد شیوهای است که کتابها گل میکنند. همه ما، خوانندگان ساده دل، گمان میکنیم که نویسندگان کتابهای خود را مینویسند و در معرض قضاوت خوانندگان قرار میدهند و خوانندگان هم، که لابد همه صاحب فضیلت و گوهر شناس اند، بهترینها را انتخاب میکنند و برای همین بهترینها پرفروشترین میشوند. اما واقعیت این است که تنها چیزی که باعث میشود کتابی گل کند و شناخته شود، خصوصاً در ادبیات، «بازار یابی» است، یعنی دقیقاً همان کاری که مثلاً شرکتهای مد میکنند و هزینه سرسام آوری صرف این کار میکنند.
در ایران حتی برخی از ناشران کسانی را در رأس بخشهایی گذاشته اند که خود از روزنامه نگاران تأثیر گذار یا مشهور هستند و برای همین است که میبینیم مثلاً بخشهای ادبیات مجلات روشنفکری بیشتر شبیه رپرتاژ آگهی کتابهای منتشره چند ناشر خاص است و به همین روش «مشتری» جلب میکنند.
از همه واضحتر اما همین نمایشگاه کتاب است که این روزها در جریان است و در آن مشخص میشود که «بازار» کتاب بیش از هر چیز تابع بازار خونخوار سرمایه داری هار است. از چند ماه به نمایشگاه مانده مجلات و روزنامههای اقماری ناشران به تکاپو میافتند و از طرف دیگر، در این سالهای اخیر، شروع میکنند به خریدنِ «پیج» های پر مخاطب و تبلیغ کتابها از طریق آنها.
از طرف دیگر، در نمایشگاه متراژ غرفه به میزان پولی که پرداخت میکنید بستگی دارد و به همین دلیل کسانی غرفههای بزرگتر و در نتیجه «مشتری» بیشتر دارند که پول بیشتری پرداخت کرده اند و به همین دلیل ناشران ضعیفتر، که پول کمتری دارند، خود به خود از گردونه بازی حذف میشوند، بازیای که بیشترین فروش سالانه کتاب در آن صورت میگیرد و عملاً درآمد یک سال ناشر را تأمین میکند. در این دور باطل، کسانی که پول بیشتری دارند در آمد بیشتری کسب میکنند و در نتیجه سال بعد پول بیشتری دارند و میتوانند درآمد بیشتری کسب کنند و برعکس، آنانی که پول کمتری دارند در آمد کمتری کسب میکنند و اگر حذف هم نشوند، توان رقابت را بیشتر از دست میدهند.
تنها در ظاهر ماجرا است که ما با پدیدهای فرهنگی مواجه ایم. نمایشگاه کتاب هم مانند بازارهای بزرگِ مالی است و تنها نقابی از فرهنگ بر چهره دارد.
منبع:مهر
false
true
false
true