- 02 اسفند 1399
- يادداشت ها
- کد خبر 80637
- ایمیل
- پرینت
true
true
true
false
false
true
true
true
سایز متن /
true
به گزارش چغادک نیوز، در یک جامعه پیشرو، حوزه تعلیم و تربیت باید چند دهه جلوتر از حوزههای دیگر باشد و حتی آنها را به همراه خود به سمت پیشرفت و تعالی جامعه بکشاند؛ بر خلاف آنکه امروز، چند دهه عقبتر از حوزههای دیگر است!
نظام تعلیم و تربیت، سالهاست که در ایفای مأموریت خود، در تربیت فرزندانمان، برای پاسخگویی به نیازهای جامعه امروز و آینده، درگیر بحران است و در میانه راه، بحران دیگری نیز گریبانگیر این نظام و جامعه شد؛ بحران کرونا!
در بحران کرونا، ناگهان شوکی به نظام و جامعه تعلیم و تربیت وارد شد و نظام رسمی مجبور شد، به جامعه تعلیم و تربیت، فرصت رفتار انعطافپذیر و بعضا خلاقانه، نوآورانه را بدهد. نظامی که تاکنون باور نداشت و اجازه نمیداد که معلمان و شاگردان در رویکرد خودفراگیری و کلاس معکوس، کلاس چند سطحی را تجربه کنند، امروز با چنین تجربهای در عمل مواجه شده است.
نظامی که کتابهای درسی همگرا را به عنوان پیشفرضی اجتنابناپذیر تلقی میکرد، در عمل مجبور شد استفاده از منابع واگرا را توسط شاگردان و معلمان، تحمل کند. ما در حال تجربه یک پله گذار به سمت تحول مهمی در تعلیم و تربیت هستیم؛ نه آنگونه که در اسناد رسمی و بخشنامهها به صورتی مبهم تعریف شده است. بلکه تحولی عمیق و پایدار در تعلیم و تربیت، که با تصورات ما از تعلیم و تربیت گذشته کاملا متفاوت و در پارادایم دیگری، متاثر از پارادایم فضای سایبر است.
در پارادایم جدید فضای سایبر، ماهیت حاکمیت و حکمرانی دچار تطور و دگردیسی شدهاند. قدرت نرم به تدریج بیش از قدرت سخت، و نقش نهادها بسیار بیشتر از نقش سازمانها، اهمیت پیدا کرده است. و از همه مهتر آن است که سکوها در پهنه حاکمیت، نقش تعیین کنندهای پیدا میکنند. بخش مهمی از حکمرانی در پهنه سکوها رخ میدهد. همچنین ماهیت حاکمیت، و حوزه و شکل اقتدار آن، در عرصه بروز سکوها، دچار دگردیسی میشود.
حاکمیتی موفق است، که بتواند سکوها را در عرصه حکمرانی خود به کار بگیرد، و قواعد اقتدار در این عرصه را در بافت خود، جاری و هضم کند. کسی که بتواند زیرساختها و بسترهای راهبردی را ایجاد و پهنه آن را مدیریت کند، اقتدار حاکمیت بالاتری پیدا میکند؛ حتی اگر در جایگاه معمول حاکمیت قرار نداشته باشد. سکوهای غیرملی، اینجا نقش برهم زنندگی حاکمیتی خود را بیشتر نشان میدهند؛ و شهروندان جغرافیایی دیگر به شهروند سکوی غیر ملی تبدیل میشوند. مالکان دادههای بزرگ، شریکان اصلی حاکمیت محسوب میشوند.
سکوها نوع جدیدی از حاکمیت را ایجاد میکنند و بافت حاکمیت و حکمرانی را دچار دگردیسی و تطور میکنند. سکوها نقش محوری را در شکل گیری معماری گذار در پارادایم جدید بر عهده دارند. سکوهای آموزشی پدیدههایی پیچیده و دائما در حال تغییر و تحولند. در صورتی که نظام رسمی تعلیم و تربیت خودش را در بافت جدید پیدا نکند، بافت جدید بیرون نظام رسمی شکل خواهد گرفت، و نظام رسمی مجبور خواهد بود، برای ادامه حیات خود، خودش را در این بافت شکل گرفته، با پذیرش قواعد آن، به زور جا کند.
کتاب ”گذار در بحران، تعلیم و تربیت در گذار به سمت نظام برتر“ آخرین اثر اردوان مجیدی مشاور مدیرعامل خبرگزاری فارس و نیز مشاور گروه تعلیم و تربیت فارس است، که به این مسأله مهم می پردازد. برای بررسی ابعاد تحول تعلیم و تربیت در گذار سایبری و نیز به بهانه برگزاری رونمایی این کتاب توسط خبرگزاری فارس، میزگرد مجازی با حضور محمود امانی دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش، مهدی نوید ادهم مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش، سید مهدی سجادی استاد صاحبنظر دانشگاه تربیت مدرس، سید هادی سجادی معاون تنظیم مقررات مرکز ملی فضای مجازی و اردوان مجیدی نویسنده کتاب برگزار شد.
مجیدی: یکی از کارهایی که در جریانسازی تعلیم و تربیت اتفاق افتاده بحث پوشش مسائل تحول نظام تعلیم و تربیت کشور است. یادداشتها و مقالاتی که توسط بنده و دوستان دیگر در فارس منتشر میشود، به ریشهیابی این تحول هم از زاویه مشکلات و هم از زاویه تببین راهکارها پرداختیم.
این نشست فقط مسأله رونمایی «کتاب گذار در بحران» نیست، در واقع کتاب گذار در بحران، مسأله دوم نشست است و اصل ماجرای نشست و موضوع آن، بحث تعلیم و تربیت و تحول آن در گذار سایبری است. یعنی اتفاقی که در این یکسال اخیر به خصوص خیلی مملوس تر با آن مواجه شدیم؛ البته ماجرایی بوده است که سالها با آن درگیر بودیم و آموزش و پرورش باید زودتر به آن ورود پیدا میکرد ولی به هرحال در این یکسال مجبور شد به آن ورود پیدا کند و در این گذار سایبری با مسائل و پدیدههایی مواجه است.
* نوید ادهم: چه مناسباتی بین تعلیم و تربیت و فناوری قرار است برقرار شود؟
انقلاب ما انقلاب فرهنگی است و اصلیترین ادعایش، تربیت انسان دیگر با اندیشهها، منش و رفتاری دیگر است و این رسالتی است که بر دوش نهادهای تعلیم و تربیت و به خصوص نهادهای آموزشی و فرهنگی نهاده شده است و امیداوریم که این نوع گفتوگوها زمینه دستیابی به تربیت چنین انسانی را بیش از پیش فراهم آورد.
آشنایی بنده با آقای مجیدی تقریبا به سال ۱۳۸۰ برمیگردد. زمانی که کتاب قبلی «نظام برتر» را منتشر کردند. در آن زمان مرحوم علاقهمندان در سازمان پژوهش بودند و بنده معاون سازمان بودم که از آقای مجیدی دعوت کردیم به سازمان آمدند. از آن زمان تا کنون باهم مراودات و گفتوگوهای فراوان داشتیم و از نظرات و دیدگاههای ایشان استفاده کردیم و به سهم خودم حمایتهای لازم را از اندیشهها و عملیاتهای اجرایی ایشان به عمل آوردم.
از ویژگیهای آقای مهندس مجیدی، این است که با اینکه رشته ایشان فنی ـ مهندسی بود اما به سمت تعلیم و تربیت سوق پیدا کرد و دردمندانه با یک فهم و علاقهمندی خوب در این حوزه وارد شدند و هم کار نظری و هم کار عملی کردند که جای تقدیر دارد.
این انتقاد و انتقال آن تجربیات در دیدگاههای ایشان به خوبی خود را نشان میدهد. به کار بردن واژه «معماری» که در برنامههایشان از آن نام میبرند و در این کتاب هم نام بردند، متأثر از همان تجربه فنی مهندسی ایشان است که مغتنم است. از دیگر ویژگیهای ایشان، این است که صرفا نقد نمیکنند و همانطور که در کتاب خودشان آوردند، ساختارهای جایگزین ارائه میدهند و این هم حسن تلاشهای جناب آقای مجیدی است.
ممکن است بنده با روش نقد ایشان یا برخی از گزارههای منتقدانهشان یا حتی با پیشنهاداتشان موافق نباشم اما این نوع سبک کار را بسیار میپسندم که منتقدان و صاحبان اندیشه و فکر در کنار نقد، راهکاری را برای مجریان ارائه دهند. این کار، کار بسیار سختی است. بنده که توفیق داشتم در فرایند تدوین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در خدمت جمع کثیری از دوستانمان باشم، این توجه را دارم که نقد کردن یک بحث است و ضروریست که باید این اتفاق بیفتد اما اینکه بتوان طرح بدیلی را پیشنهاد داد و جایگزین شود، آن بحث بسیار ویژه، تخصصی و کار جدی است.
به خصوص اجرا و عملیاتی کردن آن، بیش از طراحی، نقش دارد و با پیچیدگی روبرو است، چون سنخ این پیشنهادها و این گفتوگوها در میدان عمل با واقعیتها میتواند در تعارض زیادی باشد یا واقعیتهای موجودی که یک عدهای به آن خو کردند را قرار است شما تغییر دهید و یک تحولی ایجاد کنید و آنها معمولا مقاوم هستند و از وضع موجود دفاع میکنند. به همین دلیل کار سخت و پیچیدهای است و اینکه آقای مهندس در عمل این تجربیات را دارند، فرصت مغتنمی است که باید از آن استفاده شود.
اما در مورد محتوای کتاب و عنوان این نشست، چند مورد را میخواهم تقدیم حضورتان کنم؛ اولین بحث، کرونا است. این پدیده غیر قابل پیشبینی بود. البته نه فقط برای ما و در داخل کشور ما، بلکه در سطح بین الملل بود؛ این پدیده از یک منظری یک قدرتنمایی الهی بود؛ در اوج ادعای علم و فناوری بشر، او را به تسلیم وا داشت و یک پدیده عجیب و منحصر به فرد بود.
دو مواجهه با کرونا شده است که روی بحث ما تأثیر دارد. یک مواجهه این است که یک بیماریست که زود یا دیر واکسن آن ساخته میشود و مهار خواهد شد و ما به زندگی عادی قبل از کرونای خود باز خواهیم گشت و همان روندها، تعلیم و تربیت، سبک زندگی و همان کسب و کار را ادامه خواهیم داد؛ یک اکثریتی چنین فکر میکنند. اما یک نگاه دومی هست و هر چند ممکن است تعداد آنها محدود باشد اما به نظر واقعگرایانه است و بنده خودم مدافع این نظر دوم هستم که این موضوع، یک پدیدهای است که به مثابه یک پیچ تاریخی است یا به تعبیر تافلر یکی از آن موجهای تاریخی زندگی بشر است که از یک مرحلهای به مرحله دیگر میرود.
یک نقطه عطف تاریخی است که ما را وارد یک مرحله جدیدی کرده و با اقتضائات خاص خودش، روندها و فرایندها و ویژگیهای خاص خودش است. اگر چنین نگاه کنیم، صورت مسأله متفاوت خواهد شد. حتما عزیزان حاضر در جلسه جمله هابرماس یکی از بزرگترین فیلسوفهای زمان حاضر را شنیدهاید که چقدار نمیدانیم و این علمی که داریم، چقدر ناتوان در تجزیه و تحلیل پدیدههاست.
اگر در آموزش و پرورش در روزهای اول حتی واژگان فناوری را بلد نبودیم که درست به کار ببریم اما امروز این توانمندی را داریم و معلمان در جای جای کشور با این پدیده کار میکنند
اگر این چنین به قضیه نگاه کنیم، وارد عصر جدید دیگری شدهایم؛ قبل از کرونا تاکید بر حضور فیزیکی بچهها در مدرسه بود و تاکید جدی بر این بود که بچهها در کلاس درس و مدرسه حضور یابند اما قطعا در پساکرونا، این دیگر اتفاق نخواهد افتاد چون خیلی چیزها عوض شده است. هم توانمندیها و ذائقه معلمان و دانشآموزان عوض شده است و هم ویژگیهای جامعه و تناسبات جامعه و اجتماع تغییر کرده است و در این تفاوتها هم فرصتها و هم تهدیدهایی است.
اگر ما در آموزش و پرورش در روزهای اول حتی واژگان فناوری را بلد نبودیم درست به کار ببریم اما امروز این توانمندی را داریم و معلمان در جای جای کشور با این پدیده کار میکنند و این مهارت را کسب کردند. در این فضا زندگی میکنند و درس میدهند، امتحان میگیرند و تمامی کارهایی که در فرایند تعلیم و تربیت وجود دارد، اتفاق میافتد. بنابراین دوره پساکرونا از نگاه من با قبل از کرونا خیلی متفاوت است و یک اقتضائات دیگری دارد و یک آموزش و پرورش و نظام تعلیم و تربیت دیگری را میطلبد.
بحث دوم، خود این فناوری است که امروز با آن درگیر هستیم؛ این هم از آن بحثهایی است که در سالهای اخیر بیش از گذشته فناوری در زندگی انسان به خصوص در آموزش و پرورش و در تعلیم و تربیت حضور پیدا کرد و آن نگاهها وجود دارد؛ یک نگاه، ابزاری است یعنی یک ابزار در کنار سایر ابزارهای دیگر یادگیری که مدیر، معلم، دانشآموز باید از این ابزارها استفاده کنند، است و فرایند تعلیم و تربیت را شکل میدهد. نگاه دوم که به نظر نگاه دقیقتری است و بنده باز طرفدار نگاه دوم هستم، نگاه پارادایمی است. این ابزار صرفا یک ابزار نیست بلکه ورودش به دنیای تعلیم و تربیت خیلی چیزها را تغییر داده و تغییر خواهد داد و یک اقتضائات دیگری دارد و یک اکوسیستم جدیدی را به وجود میآورد.
اگر این چنین نگاه کنیم، خیلی نکات قابل تأمل در آن وجود دارد که برخی را آقای مجیدی در این کتاب به خوبی تبیین کردند اما بعضی جاهای آن به نظر من هنوز جای کار دارد که ایشان و عزیزان دیگر باید به آن بپردازند. به خصوص در مبانی نظری و فلسفی این بحث تأملات جدی نیاز است که به وجود آید و به اقتضای شرایط کشور، باورهای دینی، فضای فرهنگی، تبیین دیگری از این فناوری انجام شود و من فکر میکنم بحث اصلی کار در اینجاست نه نسبت به تغییر کارکرد برخی از مؤلفهها که در کتاب به خوبی به آن پرداخته شده است؛ اینکه تا دیروز معلم و دانش آموزان یک نقش را داشت و امروز باید این نقش را داشته باشد یا این محتوا هم گرا و واگرا بود و …. بحثهای خوبی است که مطرح شده ولی لایه بالاتر و عمیقتر این بحث، بحثهای مبانی نظری است و اصلا چه مناسباتی بین تعلیم و تربیت و فناوری قرار است برقرار شود و این مناسبات را چگونه میبینیم، آیا بر پایه فناوری قرار است تعلیم و تربیت شکل بگیرد؟ یا نگاه دیگری قرار است باشد؟
فناوریها را خنثی نمیبینم و معتقدم در ذات فناوریها ارزشهای فرهنگی نهفته است
حدود ۲۰ سال پیش در یک سمینار در کانادا که برای همین جامعه اطلاعاتی تشکیل شده بود و من هم آنجا حضور داشتم، به طور خیلی جدی بحثی بین آیتیمنهای حاضر در آن جلسه و متخصصان تعلیم و تربیت در گرفت و هنوز هم این بحث ادامه دارد و جای تأمل است. آیا آیتیمنها و مهندسان فناوری، میدان دار عرصه تعلیم و تربیت باشند یا صاحب نظران، متخصصان، فیلسوفان تعلیم و تربیت میدانداری کنند تا در عرصه فناوری بتوانند یک تعلیم و تربیت دیگری را به اقتضای اکوسیستم جدید و زیست بوم جدید ارائه دهند؟
نگاهی که بر پایه فناوری اطلاعات و ارتباطات شکل بگیرد، معتقد است که فناوری پایه، پردازش، نگهداشت، بازیافت پیام بوده و توسط ابزاهای پردازش دهنده و دیجیتال کار انجام میشود یا شبکههای دیجیتالی شکل گرفته و در جای جای تعلیم و تربیت این اتفاق شکل گرفته است. اما اگر شما وقایع این سیستم را تغییر دهید و نگاهتان، به تعبیری سیستم اجتماعی ـ تکنیکی باشد، آنوقت فضای مجازی، امتداد فرهنگ و اجتماع انسانی در محیط شبکههای اطلاعاتی در بستر فناوری اطلاعات و ارتباطات است؛ یعنی این فضای مجازی که الان از آن سخن میگوییم یک کلیت نظاممند متشکل از بازنمایی تعاملات انسانها و ماشین بر بستر شبکههای اطلاعاتی است.
این نگاه دوم خیلی با آن نگاه اول، متفاوت است، افراد مختلفی هم در این زمینه نظرات متفاوتی را ارائه دادند و تفاوتهای جدی به نظرم در اینجا نهفته است. از منظر حکمرانی هم که بنده مدتی توفیق داشتم و مسؤولیت این کار را در آموزش و پرورش داشتم، از نظرم بحث بسیار جدی است و میدانید که این فناوری مرز زمان و مکان را در نوردیده است و دور را نزدیک کرده و نزدیک را دور کرده است. اگر قرار است آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ما در این بستر، مطرح شود، مدیریت این فناوری و حاکمیت این فناوری کجا خواهد بود؟
اگر بخواهیم مقهور مدیریت جهانی فناوری نشویم، چه باید کنیم و چگونه باید حکمرانی کنیم که این نظام تعلیم و تربیت خودمان را با همه ارزشها و پیامهایی که دارد بتوانیم حفظ کنیم. اگر از منظر اجتماعی ـ تکنیکی به قضیه نگاه کنیم، این بحث یک بعد فناورانه دارد که زیرساختها، خدمات سرویسها و پلتفرمها و بحثهای این چنینی است و از ابعاد دیگر نیز باید واکاوی شود که از این منظر احساس میکنم آقای مجیدی در این کتاب فرصت نکردند که به این نوع بحثها هم بپردازند؛ بحثهایی که بسیار ریشهای و اساسی است و بسیار تعیین کننده روی استراتژیها و جهتگیریهای ماست که چگونه میخواهیم به این بحث بپردازیم.
بعضیها معتقدند که فناوریها و تکنولوژیها خنثی هستند و یک ابزاری هستند که هر کسی میتواند از آن استفاده کند. حرفهای سادهای که میزنند مثل چاقویی است که هم میشود با آن میوه پوست گرفت و هم کسی را زخمی کرد. اما من این اعتقاد را ندارم و فناوریها را خنثی نمیبینم و معتقدم در ذات فناوریها ارزشهای فرهنگی نهفته است. شاید عدهای حرف من را قبول نداشته باشند که به اصطلاح فناوریها بار معنایی با خود دارند، خنثی نیستند و فرهنگی را با خودشان حمل میکنند.
تجربیات کشورهای دیگر هم این را نشان میدهد. آنهایی که از فناوری ها استفاده کنند و آن را خنثی دیدند، الان در گذشت زمان به عملکرد کلان آنها نگاه میکنیم میبینیم که خیلی از ارزشهای فرهنگی خودشان را از دست دادند.
*سجادی: زمانی که موتور زبان روشن می شود، موتور فکر روشن میشود
در راستای فرمایشان مهندس نوید یک مقدار بحثم را تغییر میدهم که خیلی تکرار نشود اما سعی میکنم وجهه پاسخ به پرسشهای اساسی آقای نوید را هم داشته باشد و بعضا نقد آنچه هست که در عرصه سیاستگذاری نظام تعلیم و تربیت دارد اتفاق میافتد. برای اینکه بحثم را شروع کنم یک مقدمهای را خواهم داشت و به واسطه آن مقدمه به اصل بحث ورود خواهم کرد.
در پایان نیمه اول قرن بیستم یک رویکردی در فلسفه به نام رویکرد تحلیلی یا رویکرد فلسفه زبان، ظهور کرد؛ فلاسفهای در این رویکرد حضور داشتند و تاکید این رویکرد فلسفی این بود که بر کاربست زبان در حوزه اندیشه و تفکر تأکید کنیم؛ منتهی بلافاصله با این چالش اساسی مواجه شدند که من امروز میخواهم بگویم ما هم شبیه همین چالش را در حوزه فناوری داریم؛ چالشی که فلاسفه تحلیلی با آن مواجه شدند در واقع طرح این پرسش بود که اساسا آیا زبان، یک ابزار است یا چیز دیگریست؟ رویکرد اول فلاسفه تحلیلی بر این باور بود که زبان، ابزار فکر است. این به چه معناست؟ زبان ابزار فکر است یعنی اینکه فکر جای دیگری اتفاق میافتد، تأمل، تعمق، اندیشه ورزی و پژوهش، یک جای دیگر و توسط یک عده دیگر اتفاق میافتد.
نقشی که این فلاسفه برای زبان قائل بودند، نقش کاملا ابزاری بود که آقای مهندس نوید هم در حوزه فناوری به آن اشاره کردند. یعنی زبان یک جعبه ابزاری بیش نبود و هر زمان لازم بود در جعبه ابزار را باز میکردیم و به سراغش میرفتیم و زمانی که دیگر نیاز نبود درِ جعبه را می بستیم اما تفکر، سیاستگذاری، اندیشهورزی در جای دیگر و در مقامی دیگر در حال اتفاق است. بنابراین زبان به عنوان ابزار صرف، کارش فقط انتشار واقعیت و پردهبرداری حقیقت و واقعیات است، یعنی واقعیت هست و قبلا تولید شده است و حالا ما فقط با ابزار زبان آن را پرده برداری و رونمایی میکنیم و میگوییم بفرمایید این چیزی است که ما درست کردیم.
زمانی که پرده برداری صورت گرفت، زبان دیگر فایدهای ندارد و دنبال کار خودش میرود. اما واقعیت امر این است که بعد از مدتی یعنی دو، سه دهه بعد متوجه یک شیفت و چرخشی در حوزه زبان شدند؛ به این معنا که واقعیت زبان چیزی غیر از ابزار است و زبان به جای اینکه ابزار و خادم فکر باشد، خود فکر است یعنی اینکه زمانی فکر آغاز میشود که زبان به کار آید؛ زمانی که موتور زبان روشن می شود، موتور فکر روشن میشود. این تعبیر بنده است؛ دکارت میگفت «من فکر میکنم پس هستم»؛ این تعبیر بنده است.
این تعریف زبان به این معناست که زبان یک هویت است، خالق معنا، تفاسیر مفاهیم و تعابیر است و هرچه زبان را بیشتر به کار ببریم، طبعا معلومات و یافتههای بیشتر خواهیم داشت؛ هر چه آن را بیشتر ببندیم، معلومات کمتری خواهیم داشت؛ به عبارت دیگر زبان یک دریچهای است که اگر آن را باز کنیم، چیزی خواهیم دید و اگر آن را ببندیم چیزی نخواهیم دید.
بنابراین میخواهیم با این مقدمه به اصل بحث ورود کنیم. در حوزه تعلیم و تربیت به فلسفه تعلیم و تربیت، دو نگاه داریم که من دو گذاره را در بحث تحت عنوان «فلسفه تربیت فناورانه» و «فلسفه فناورانه تربیت» را آوردم. بسیاری از فلاسفه جامعه کنونی ما گذاره اول هستند یعنی فلسفه تربیت فناورانه. دوستانی که در کار تدوین اسناد بالادستی از جمله سند تحول بنیادین بودند به صراحت به این تلقی از فناوری اشاره کردند که جناب مهندس نوید آن را به خوبی نقد کردند. اما در خود سند تحول بنیادین به به طور اساسی بر تعریف تربیت فناورانه آمده که تربیت فناورانه یعنی کمک کنیم به یادگیرنده برای اینکه به این ابزارهایی مثل مولتیمدیا و اینترنت مسلط شود برای اینکه آن اهدافی که برای تعلیم وتربیت داریم به خوبی محقق بشود، یعنی در واقع فناوری حتی در بطن و متن اسناد بالادستی نظام تربیتی که حکم کتاب مقدس را دارد، متاسفانه ابزاری به آن نگاه شده است. یعنی سیاست گذاری تربیتی، اندیشهورزی تربیتی، نظریه پردازی در جای دیگر اتفاق میافتد مثل زبان، برای اینکه آن سناریوی تربیتی که دوستان نوشتند و این پداگوژی در کلاس درس محقق شود، طبعا به دنبال یک ابزاری به نام فضای مجازی هستیم.
در این پداگوژی میگوید معلم چه کاره است؟ در اتاقش ایستاده و منتظر است کسی در بزند و بگوید آقا بفرما این نظام تربیت، این محتوا، این هم روشها، مبانی، اصول، حالا بفرما این را انتقال بده به دانشآموز و بگو بفرما تفهیم شود و… معلم تنها از این فضا بهره میگیرد برای انتقال کامل و سالم آن اهداف تربیتی به دانشآموز. پس در واقع فضای مجازی اینجا از خودش اثر ندارد فقط تماشاچی و ناظر است. درست یک رویکرد مقابل که آقای مهندس هم به آن اشاره کردند و جالب بود نگاه دیگری به فناوری درست همان چرخشی که به بحث زبان ما داشتیم، به جای اینکه بگوییم زبان ابزار فکر است بگوییم زبان خود فکر است این چرخش دوم وجود دارد اگرچه متاسفانه به آن توجه نمیشود در سیاست گذاری تربیتی و آن این است که فناوری به جای اینکه در خدمت تربیت باشد یعنی خادم تربیت باشد مخدوم تربیت است.
یعنی اینکه فناوری برای خود یک هویت دارد و این درست مثل بخشی از اندام بدن انسان است. چطور من خودم را به اعتبار دستم، زبانم،چشمم تعریف میکنم که این یعنی من. امروز تکنولوژی هم بخشی از اندام ماست. پارهای از پیکر ماست و نه تنها واسطه ما با جهان بیرون است بلکه من را تعریف میکند و من به اعتبار آن تعریف میشوم. بنابراین تکنولوژی یا فناوری یا فضای مجازی خالق است، خالق ایدهها، مفاهیم، تفاسیر و معانی است. یعنی ما هرچه بیشتر این فناوری را استفاده کنیم به معناها، تفاسیر، یافتهها و اندوختههای بیشتری دست پیدا میکنیم و هرچه کمتر از آن استفاده کنیم به یافتههای کمتری میرسیم.
میخواهم عرض کنم که وقتی میگوییم فلسفه تربیت فناورانه یعنی همان رویکرد اول. فلسفه یعنی چه، یعنی چیستی، چرایی تربیت. فلسفه تربیت فناورانه یعنی چرا و چگونه از فناوری استفاده کنیم، چیستی استفاده از فناوری چگونه است در جهت تحقق اهداف تربیتی که جای دیگر تدوین شده است. اما اگر بیاییم بگوییم فلسفه فناورانه تربیت یعنی اینجا هم باز چیستی، چرایی و چگونگی را داریم منتهی چیستی تربیتی که محصول فناوری است. چرایی و چگونگی که محصول فناوری است. یعنی ما باید بپذیریم به عنوان یک واقعیت اگرچه متاسفانه مقاومت همچنان وجود دارد.
مقاومت به این معناست که ما نمیخواهیم بپذیریم که فناوری امروز خالق تربیت است در واقع به جای اینکه بازنمایی تربیت کند، یعنی تربیتی که دیگران درست کردند برای دانشاموز به نمایش بگذارد، فناوری امروز تربیتی پرزنت میکند که هویت مخصوص به خودش دارد. ما ۵۰سال قبل هویت دیجیتال نداشتیم و کسی هم مطرح میکرد شاید میخندیدند. اما الان مفهومی به عنوان هویت دیجیتال داریم. یعنی دیجیتال که آمد یک هویتی برای خود آورد اگر برود این هویت هم میرود یا اگر نبود این هویت هم نبود. باید جسورانه بپذیریم که این فناوری دارد تربیتی ویژه خودش درست میکند، هویت ویژه خودش، اهداف تربیتی ویژه خودش، مناسبات، فرهنگ و تعاملات ویژه خودش را میسازد. ما کجای کاریم، ما هنوز در سیاست گذاران تربیتی هم با چالشی روبرو هستیم که سر این چالش با هم دعوا میکنند.
این چالش چیست، اینکه بگوییم تربیت رسانه تربیتی یا رسانه تربیتی؟ بعضی میگویند بگوییم تربیت رسانهای یعنی به بچهها مسلطشان کنیم از آن فضا به خوبی استفاده کنند بعضیها هم میگویند نه ما یک مفهوم رسانه تربیتی را داریم. یعنی بعضی از این رسانهها، تربیتی نیستند. یعنی در راستای اهداف مصوب و متعین اهداف تعلیم تربیت که نوشته شده نیستند، به سراغ رسانهای هایی برویم که مارا به آن اهداف مصوب و چشم انداز می رسانند. ما به سمت رسانههایی میرویم که مارا به آن اهداف تربیتی میرسانند. اگرچه مجادله بین تربیت رسانهای و رسانهی تربیتی است ولی باز نگاه ابزاری است. یعنی ما از آن ابزار میتوانیم در جهت خوب استفاده کنیم و از ابزار بد بود استفاده نکنیم من میخواهم بگویم متاسفانه ما جای چالشهای نظری که متاسفانه در حوزه نظام تربیت و سیاستگذاری داریم باز از جنس ابزاری است. نهایتا ما وقتی به نتیجه نمیرسیم راه دیگری پیدا میکنیم که ساده تر است. میگوییم حالا که ابزاری آمده که تربیتی نیست آن را چه کارش کنیم؟
اما اگر بپذیریم فناوری برای خودش یک داستانی دارد، بحثم از حوزه ضعف و انفعال نیست،از موضع اذعان به یک واقعیتی است که آن این است که فناوری امروز وجود دارد، موجودیت دارد، هستی دارد؛ مثل منی که وجود دارم شمایی که هستی و نمی توانیم انکارش کنیم و حرف برای گفتن دارد. ما باید چکار کنیم؟ ما باید در مقابلش بایستیم یا انکارش کنیم یا نوید بگیریم الان هم که این کار را میکنیم. حتی اسناد بالادستی چشم انداز که نوشته شده و باز هم دارد نوشته میشود نگاه ابزاری به فناوری دارند در حالی که ما باید بپذیریم و این ریسک را بکنیم که فلسفه ای برای تربیت بنویسیم ، یعنی جای این خالی است از نظر من که از فیلسوفان تربیت هستم، فلسفهای را بنویسم متناسب با اقتضائات فناوری تمام، بی تعارف. ما هر کاری میکنیم فناوری میآید کار خودش را میکند چه خوب است که ما در واقع پیشدستانه این کار را بکنیم، پیش دستانه یک تربیت مبتنی بر چیستی، چرایی. یک تربیت مبتنی بر اقتضائات فناوری. این جسارت، نگاه.. جرعت میخواهد که این اتفاق باید در سطح کلان جامعه ما در سطح سیاستگذاری ما اتفاق بیفتد اما این آرزوی من و توصیه من که باید با فلاسفه ورود کنید و جسورانه این کار را بکنید با یک مانع جدی روبروست و این مانع نگاه یا تاکیدی بر گفتمان به سند نویسی است.
من سند نویسی را قبول ندارم. اکثر مقالاتی که من در این سه چهار سال چاپ کردم نقد گفتمان سند نویسی در نظام تربیتی است، چرا؟ چون ذاتی نگاه گفتمان سند نویسی، کم توجهی است. یعنی چیزی که از دست میرود و اکنون است. ذاتا نگاه چشم انداز توجه به آینده است و بی توجهی به اکنون است. در حالی که تکنولوژی و فناوری فضای مجازی دارد فضای اکنون مارا میسازد. ما در اسناد سند بالادستی اهدافی را برای بچهها تدارک میبینیم که قرار است بعدا محقق شود حالا حیات طیبه اما همین فناوری در کلاس درس هویت، افکار، رفتار، بچه ما را شکل میدهد همین پداگوژی که ما الان در اثر کرونا داریم. یک زمانی هنر تمام سیاستگذاران درسی این بود که یک فضای پداگوژی طراحی کنیم که مثلا معلم وارد کلاس شد چکار کند، از کجا شروع کند، چه سوالی را مطرح کند و چگونه بپرسد، اما این فضای مجازی به خصوص با ظهور کرونا یک پداگوژی دیگری را به ما داد که در این پداگوژی رابطه معلم و شاگرد عوض شده و محتوا تدوینش عوض شد، اهداف دارد تغییر میکند. فضا و کانتکس که به خوبی آقای نوید به آن اشاره کردند دارد تغییر میکند.
الان با یک پداگوژی کاملا مغایر با سیاستهای کلان نظام تربیتی داریم میبینیم که در کلاس و جامعه دارد اجرا میشود اما همچنان به دنبال این هستیم که چه طور از این ابزار در جهت اهداف پیشرویمان بهتر استفاده کنیم. ما باید اهداف را درست کنیم، اهدافمان را منطبق بر اقتضائات فناوری کنیم.
ما نیز بپذیریم که تکنولوژی هست، هویت، هستی، واقعیت دارد و به ما دارد شوک وارد میکند. ما چه کنیم؟ آیا جلوش بایستیم و متلاشی شویم یا نه انعطاف نشان دهیم بر باب تکنولوژی بنشینیم و با او پرواز کنیم و این مستلزم یک نگاه شجاعانه نگاه انتقادی و بعضا نیازمند یک نگاه غیر متافیزیکی نسبت به تعلیم و تربیت است.
*امانی:
اول باید یک تشکر صمیمانه و غیر تعارفی از آقای مجیدی کنم چون یک بابی را گشودند برای اینکه ما اندیشه ورزی عمیق کنیم. چند وقت بود که از این کارها نکرده بودیم چند وقت بود که انقدر درگیر مسالههای روز بچهها، کشور و آموزش و پرورش شدیم، اینکه برگردیم و فکر کنیم که چه اتفاقی دارد میفتد واقعا مجالس براحتی فراهم نمیشد. شما سبب شدید با این کتاب و با زحمتی که کشیدید ما برگردیم و این فرصتی را که فراهم کردید مارا مجبور کردید که همان خلاصه ۴۰صفحهای را یکبار با دقت بخوانیم و هم کتاب را یکبار بخوانم. من این دو کار را انجام دادم. ادعا نمیکنم که کتاب را صفر تا صد، همه مطالبش را خواندهام البته بخشهای زیادی از کتاب را مشخصا مطالعه کردم، خلاصه کتاب را هم همینطور، کل کتاب را هم مطالعه کردم.
چند نکته را میخواهم امروز تقدیم حضور دوستان کنم. اولین نکته این است که اقای مجیدی در یک کار فوقالعاده مهم دست زدند به یک نقد همراه با ارائه الگو و نقدی کردند نظام کنونی آموزش و پرورش راکه اسمش را گذاشتند پاردایم آموزش صنعتی و اقدامات صنعتی اقدامات گلوگاهی هم برای این گذار ترسیم کردند. من در تمام این بخشهای که ایشان تنظیم کردند نکتههای قابل تامل و درستی میبینم اما میخواهم یک درجه برگردم، ریشهای تر به این مساله نگاه کنم تا تکلیف خود را بتوانیم روشنتر کنیم. این سوال را باید جواب دهیم که چرا این الگوی پارادایم آموزش صنعتی برپاست و ما را رها نمیکند و چرا پارادایم آموزش برتر و به دنبال این است که یادگیری خود انگیخته را در بچهها به وجود آورد مورد انتخاب قرار نمیگیرد و به آن اهتمام نمیشود. آیا نتیجه ناگاهی و نا آشنایی است؟آیا نتیجه بدخواهی است؟آیا نتیجه تعقل ناطلبی است؟ من میخواهم بگویم هیچکدام از اینها نیست. ممکن است هرکدام از این ها یک سهم ناچیزی داشته باشد اما عمده قضیه اتفاقی است که در جای دیگری فراتر از اینها افتاده و آن بحث کارکرد است.
یک کتابی چندسال پیش در ایران چاپ شد که عدهای به آن توجه کردند،شاید آقای مجیدی هم دیده باشند یا دوستان و اساتید عزیز، در ایران به نام «مرد مرد» ترجمه شد که این کتاب، کتاب خواندنی بود. نمیدانم شما این کتاب را خواندید نوشته بود و انگلیسیاش خیلی انگلیسی سنگینی بود مترجم این کتاب آقای فریدون معتمدی که خیلی ها می شناسید ایشان را و از پس ترجمه واقعا خوب برآمده و این کتاب نکتههایی دارد در باب پرورش فرزندان، پرورش نسل جدید و پرورش پسران به طور خاص حالا ایشان خیلی روی آن تاکید میکند و در آنجا یک داستانی میگوید که خودش میگوید این داستان ریشه آریایی دارد و در ایران و هند و اینها که مورد اقبال است نقل میکند و البته نه اینکه داستان را یک جا نقل کند، آدم را خون به جگر میکند تا این داستان را به پایان برساند چون هی قطره به خورد آدم میدهدو مفصل راجع به آن صحبت میکند یک داستان شکارچی است که میاید داخل شهر و به پادشاه میگوید من مرد کارهای سختم اینجا کار سختی هست انجام دهد یا بروم یک شهر دیگر، پادشاه میگوید خوش آمدی اتفاقا خیلی جایت خالی بود، بغل شهر ما جنگلی است که ادمها به این جنگل میروند به این برنمیگردند و مشکل ما این است که الان یک هراسی نسبت به این جنگل بوجود آمده.
این شکارچی میگوید خوب شد و من خوراکم این جاست. بدون هیچ سلاحی فقط با سگش حرکت میکند به سمت جنگل تا به یک برکهای میرسد، در کنار این برکه که اتراق میکند یک لحظه میبینند که یک اتفاقی افتاد و این نمیفهمد که این اتفاق چیست که این نمیفهمد این اتفاق چیست فقط میبیند سگش بلعیده شد به داخل برکه و این سگ ناپدید شد. پیش خودش میگوید که مساله را پیدا کردم پس اینجاست. برمیگردد به شهر و به پادشاه میگوید من نمیدانم این مشکل چیست اما محلی که باید حل شود پیدا کردم و به من سه مرد شجاع بدهید. س فرد شجاع انتخاب کرده و به همراه خودش میبرد و شروع میکنند آب برکه را به سطل خالی کردن و وقتی برکه خشک میشود اینها میبینند که یک آدمی یک موجودی بزرگ، تنومند و نیرومند در ته این برکه خوابیده و تمام بدن این هم موهای بسیاربلندی دارد که خرمایی رنگ و مثل آهن زنگ زده است و اینجا آن داستان آیرون من که عنوان آیرون جان آیرون جان که عنوان اصلی این کتاب است شکل میگیرد و نویسنده این کتاب برنده جایزه است و این بحث را نماد پرورش انسان، فرزند، پسرها میداند. یک ماجرایی را این کتاب نقل میکند نه به عنوان میراث بلکه به عنوان نقض تاریخی، میگوید که در مناطق زیادی از انگلستان این خانوادهها که زندگی میکردند، مردهای خانواده در معدنها کار میکردند. هنگامی که این مردها صبح میرفتند سرکار زنها برای انها یک بقچهای غذایی میپیچیدند و به اینها میدادند و وقتی که اینها شب از سرکار برمیگشتند به خانه، همسرانشان لباسهای اینها را میگرفتند بشکه اب گرمی فراهم میکرند، همسران میآمدند سر اینها آب میریختند و این مردها خودشان را تمیز میکردند میامدند بین خانواده شام میخوردند و همه قدردان این بودند که این مرد چه زحمتی میکشد که چراغ این خانه را روشن نگه داشته است این سفره برپاست و همه دور هم هستیم و یک جریانی ادامه داشت تا سرو کله معلمها پیدا شد. معلمها که آمدند روزها که این مردها آمدند داخل معدن اینها میامدند خانه و بااین بچهها با این خانم ها به بچهها میگفتند درس بخوان که مثل بابایت نشوی.. یواش یواش این یک فرهنگی را آورد که این مدل پدر را محکوم میکرد و گفتند که مثل این پدر شدن مطلوب نیست. خانمها شروع کردند به غر زدن که عجب زندگی است ما هر روز باید آب گرم کنیم،بریزیم، تمیز کنیم،…این ماجرای یقه سفیدها و یقه آبی ها از آنجا شکل گرفت.
این کارکرد آموزش و پرورش میاید روی جامعه تاثیر میگذارد. این پدری که قبلا الگو بوده اهل تلاش بوده و همه میخواستند مثل او شوند، او را کنار میگذارند. ما الان سوال اصلیمان این است که چه چیز را از آموزش و پرورش انتظار داریم آیا هدفمان آن چیزی است که آقای مجیدی میگویند تحت عنوان یادگیری خود انگیخته، تحت عنوان رشد و تحت عنوان توانمند شدن در تمام ابعاد، در واقع فرد مومن شدن، تلاشگر و مجاهد کنشگر شدن و…است. یا اینکه یک نظامی طراحی شده که کارکرد دیگری را در جهان دنبال میکند یعنی در این نظامی که پارادایم آموزش برتری که آقای مجیدی میدهند اصلا این اتفاق نمیافتد. آن جداسازی و برخورداری از مواهب بی شمار مدرک نمیتواند اتفاق بیفتد چون در این نظام همه موفق هسند. فطرت الهی، فطرت انسانی، اینها..اما نظامی که ناشی از تاثیر رسمی سازی است به دنبال خود هزاران تبعات دیگر دارد، آیا میشود از این نظام خود را خلاص کنیم؟ به اعتقاد من بسیار دشوار است. حالا خود نظام رسمی از کجا میآید؟ از اینکه ما میخواهیم دست مدیریت امور بزنیم در سطح یک کشور،نظام و حکومت. شما برگردید به دوره صدر اسلام می بینید این اتفاقات در آنجا نمیافتد، چرا؟ چون نمیخواهند همه چیز را در جوامع اولیه مدیریت کنند،.. چون همین که نظام مدیریتی میآید اینها حساب وکتاب پیدا میکنند همین که حساب و کتاب پیدا کرد راههایی برای رسمی سازی بوجود میآید، رسمیسازی…از روح خود خالی میشود که آن رشد کند، هدف میشود گرفتن آن مدرک و توانمند شدن و برخوداری از آن مواهب. شما میبینید نظام حوزهای ما که ۱۴۰۰سال مقاومت کرده بود در مقابل این نظام رسمی شدن در پس از انقلاب که میخواست مدیریت بشود، میرود دانشگاهی شود چون میخواهد که مدیریت کند..معادل سازی میکنند آنوقت آدمها که در این ستون قرار میگیرند،طبیعتا خود را برای گذار از این مرحلهها آماده میکنند اینجاست که محور اصلی ارزشیابی میشود. آماده کردن خود برای پاس کرد…اینها یعنی تسلیم یک نظام. تمام فخر فروشیها، سیطرهها، از همین طریق اتفاق افتاده چرا استاد میتواند بر دانشجو سیطره داشته باشد بخاطر اینکه ارزشیابی نمره در دست این است یا میتواند بدهد یا ندهد. پس آزادی از این دانشجو گرفته میشود. از این مساله بنیادی نباید غفلت کنیم آقای مجیدی، که اگر مردم به سراغ آموزش برتر نمیروند، به سراغ پارادایمی که شما ترسیم فرمودید نمیروند، ناشی از یک انتخابگری است. اینها میخواهند به عبارتی آینده بچههایشان را بسازند، آینده را هم از این جهت میبینند. ما آیا میتوانیم بین اینها جنگ کنیم؟ دشوارترین آنها…یک چیزی که در ذات خودش با تفسیری که شما کردید شخصی باید شود تا مطلوب باشد. یعنی دیگر معنا ندارد که هی بخواهید این را با آن مقایسه کنید. تمام این نظام برای یک نوع سلطه و سیطره مدرک طراحی شده است. اما یک یا دوجمله در این کتاب به کار بردید که من معتقدم این جمله در این کتاب در عینی که از دید شما فوق العاده جملات سازندهای است در آن بستری که شما ترسیم فرمودید از دید من اتفاقا آینده نگران کنندهای را بوجود میآورد. من پیش بینی ام از آینده این است؛ نمیگویم آینده را باید اینگونه بسازیم، دارم آینده نگری میکنم یعنی تصورخودم را از آینده می گویم؛ در آموزش آتی فضا و مکان و جغرافیا…یعنی فردی بوده…….
کاهش پیدا میکند یا ارزشش کم شده و در مقابل مدارک بدون یک علت خاص تسلیم میشود. مدارکی از جنس مدارک استاندارد جهانی.. البته متنوع شدن کارکردهای این مدرک هم حتما اتفاق خواهد افتاد. اما آن چیزی که شما تحت عنوان سکوهای آموزشی در این صحنه مورد تاکید قرار دادید، من هم جزو افرادی هستیم که در این موضوع طرح نوشتم؛ طرح پخش مدرسه که من در مدتها پیش نوشتم برای نوع ایجاد فضای اتصالی برای تولید کنندگان به مصرف کنندگان و مخاطبین. این سکوها از دید من بوجود خواهند آمد و جریان قوی، از تجاری سازی آموزش رقم خواهند زد. نمیگویم تجاری سازی آموزش بد است یا خوب است، اما هرچه هست خیلی دشوار است به تنهایی بگویید که این تجاری سازی در خدمت آن پارادایم آموزش برتری که شما ترسیم میکنید در بیاید. به احتمال قریب به یقین اتفاقا پارادایم آموزش صنعتی در این فضا به طور بسیار پررنگی… تقویت بشود و نمونههایی که در داخل کشور هم میبینیم از کسانی که سرمایه عظیم داخل آموزش و پرورش آوردندبه نحوههایی ارزشیابی کردند که آدمها هزینهی بیشتری کنند برای اینکه از آن قله عبور کنند اینها ممکن است سردمدار این قاعده ممکن است بشوند و کسی نتواند آن را کنترل بکند. آینده آموزش آینده بسیار بسیار خطیری خواهد بود.
* تبیینی از نظام گذار برای بازکردن میدان بررسی
ما در حال حرکت از نظام صنعتی تعلیم و تربیت، به یک نظام برتر هستیم. در میانه این حرکت، امروز یک نظام میانی تشکیل شده، که ما به آن نظام دوران گذار میگوییم. در این کتاب سعی کردم این نظام را تبیین کنم و بگوییم که اکنون چه اتفاقی دارد میافتد. بحث این نیست که در آینده به این نظام گذار میرسیم، بلکه همین الان دارد اتفاق میافتد.
این کتاب ادعا نمیکند در مورد تمام مسائل لایههای مختلف بحث، از مبانی فلسفی و مسائلی که در حوزه فلسفی است، استفاده از فناوری، و گذار به تمدن جدیدی که در حال شکل گیری است، اظهار نظر و صحبت کرده است. بلکه فقط یک طرح بحث و باز کردن میدان گفتگو در این موضوع است، که صاحب نظران بزرگواری که اینجا حضور دارند، و صاحب نظرانی که در اینجا حضور ندارند، به آن ورود پیدا کنند. و این مساله باید خیلی دقیقتر و عملیاتیتر، مورد کالبدشکافی جمعی، قرار گیرد.
کاری که در این کتاب شد، فقط یک تحریک است برای اینکه حواسمان باشد که اتفاقی دارد میافتد؛ و باید به این اتفاق، از زوایای مختلف پرداخت. و اینکه این اتفاقی که دارد میافتد، نسبت به آنچه که معمولا تصور میشود، خیلی عمیقتر است. الان تصور از این تغییر این است آموزش و پرورش کامپیوتری شد، شاگردان کارشان را با تبلت و گوشی انجام میدهند؛ و نظایر آن. نمیخواهم وارد این بحث شوم که این اتفاق خوب است یا بد! خود این هم یک معضل است که بچه مدام سرش در گوشی باشد؛ و اینها ابعاد مختلفی دارد که میشود به آن پرداخت.
من فقط از این زاویه خواستم سوالی را مطرح کنم که باید به آن جواب داد. اعلام هم نکردم که خودم به آن جواب دادهام! بلکه سعی کردم ابعاد سوال را در این کتاب باز کنم، و تکه جوابهایی را هم به آن بدهم. بخصوص برای اینکه افراد را امیدوارم کنم که میشود به این سوالها جواب داد؛ واین موضوعات و سوالات، لاینحل و غیرقابل پرداختنی نیست. به تکههایی از مساله هم پرداختهام؛ برای اینکه روشن کنم و آنقدر پدیده عظیم، پیچیده و غیرقابل فهمی نیست.
تبیینی از تغییر پارادایم
ضمن آنکه به بخشهائی از مساله از زاویه خاصی ورود پیدا کردم، تا بتوانم کاربردها و مسائل عینی را، وارد میدان تحلیلی و تبیینی کنم. اعلام نکردم که نظریه پردازی محض کردهام، و مسئله را از تمام زوایای فلسفی و مبانی نظری، تبیین کردهام. بلکه تنها به این موضوع اصلی ورود پیدا کردهام، که اتفاقی که دارد میافتد یک تغییر پارادایم است، و ما در رخداد یک تغییر پاردایم واقع شدهایم.
در این تغییر پارادایم، یک هسته مقاوم در پارادایم صنعتی وجود دارد. منظور من از پارادایم صنعتی، در اینجا پارادایم قبلی یا کنونی حاکم بر نظام تعلیم و تربیت است. پارادایم صنعتی، با پارادایم جدید در حال جنگ است. هسته مقاوم پارادایم صنعتی، با هنجارها و سنت سازی خود، به شدت از آن دفاع میکند، و اجازه مخدوش شدن آن را نمیدهد.
ما قبلا قواعدی را برای تحلیل مسائل تعلیم و تربیت، و مسائل نظام تعلیم و تربیت داشتیم. بسیاری از حرفهای مطرح شده در حوزه نظام تعلیم و تربیت، بر اساس آن قواعد انجام شده است. حتی بسیاری از تبیینهایی که برای آینده کردیم، مثلا بحثهای سند تحول، در قواعد پارادایم گذشته انجام شده است. به عبارت دیگر بر اساس قواعد پاردایم گذشته، تحلیل کردهایم که در آینده چه اتفاقی میافتد، و باید بیافتد. به همین دلیل، پیش بینی های ما و برنامه ریزی های ما، درست از آب در نمیآید. برای اینکه قواعد میدان عوض شده، و در حال تغییر بیشتر نیز هست.
تغییر پدیده ها در تاروپود تغییر قواعد
ما اگر این تغییر قواعد را درست فهم نکنیم، در این میدان نمیدانیم که میخواهیم چکار کنیم. مثلا در مورد اینکه سکوهای آموزشی ایجاد میشود، در کتاب سعی کردم تحلیل کنم که خصوصیات و ملزومات اولیه اتفاقاتی که در این سکوها میافتد چیست، و چگونه باید با آن برخورد کنیم؟
مساله این نیست که ما چند ابزار داریم و باید از این ابزار استفاده کنیم. بلکه مساله این است که این ابزار، فناوری جدید، و نوع نگاه جدید به میدان و فضای کار، چگونه است؟ ما قبلا در فضای کار، تصوری را از کلاس، مدرسه، معلم، کتاب، برنامهدرسی و نظایر آن داشتیم. این فضای کار عوض میشود. در این میدان، سکوها و پلتفرمها وارد میدان میشوند. سکوها، معادلات این میدان را تغییر میدهند.
در این فضا اگر شرایط میدان را خوب درک کنیم، متوجه میشویم که بالطبع سکوهای متعددی، با خصوصیات و ویژگیهای مختلف شکل میگیرد. توسعه دهندگان سکوها، دارند میدان تعلیم و تربیت را طبق قواعد خودشان باز میکنند.
قاعده سازان میدان تغییر ماهیت برنامه درسی
اگر من و شما درست فهم نکنیم که چه اتفاقی در حوزه تعلیم و تربیت میافتد، یک دفعه میبینیم همانطور که گوگل تمام مسائل روزمره زندگی ما را تحت شعاع قرار میدهد، در حوزه تعلیم و تربیت هم با سکو یا سکوهایی مواجه خواهیم شد، که قواعد نظام تعلیم و تربیت ما را شکل خواهند داد، و تعریف میکنند.
در این کتاب فقط میخواهم به این اشاره کنم، که میدان جدیدی باز میشود، که قواعد و پارادایم جدیدی بر این میدان حاکم است. فقط کمی به ابعاد آن از زاوایای مختلف میپردازیم. جنس برنامهدرسی در اینجا در حال تغییر است. بخاطر این هم در فصل سوم و چهارم، سازوکارهای محوری در برنامهی درسی در این پارادایم را مورد تحلیل قرار دادم.
اینگونه نیست که ما همان کتاب درسی را داریم، و طبق قواعد همان کتاب درسی در جائی مثل سکوی شاد، محتوای همان کتاب درسی را ارائه میکنیم! باید بدانم که اصلا جنس برنامهدرسی ما دارد تغییر میکند، و معیارهای متفاوتی در مورد آن مطرح میشود. باید فهم کنیم که برنامهدرسی در این میدان چه ماهیتی پیدا میکند، و چه اتفاقاتی در آن میافتد؟ باید درک کنیم که در فضای جدید، این برنامهدرسی چه خصوصیاتی خواهد داشت؟ و بر اساس آن باید ببینیم که در این میدان بازی و پارادایم متفاوت، چگونه میتوانیم تعلیم و تربیت خوب را محقق کنیم؟
و چگونه میتوان این میدان تعلیم و تربیت را مدیریت کرد؟ نه مدیریت کردن از جنس کنترلی که در پارادایم قبلی تصور میکردیم. مدیریت کردن هم در این پارادایم عوض میشود. اکنون گوگل دارد زندگی ما را مدیریت میکند؛ منتهی نه از جنس مدیریتی که مثلا یک رئیس جمهور یا رئیس یک سازمان زندگی ما را مدیریت میکند. و با همان نحوی که گوگل و…که در لایههای این پاردایم فناوری و فضای سایبری در واقع دارند جریان سازی میکنند و ما در میدانها داریم بازی میکنیم و آنها خصوصیات این میدان را دارند عین همان هم ما باید در فضای تعلیم و تربیت آن را کنترل کنیم و جنس مدیریتی که در این فضا معنا دار و درست است و میتواند اتفاق بیفتد.
در سند تحول بنیادین آرمانهایی را تعریف کردیم، و مولفه ها را در چارچوبهائی مطرح کردیم که در پاردایم قبلی قابل فهم بود، اما در پارادایم جدید باید باز فهم و سازماندهی مجدد شود. مسائل باید با جنس جدید فضا، و ماهیت متفاوت برنامهدرسی در پارادایم جدید، مورد تحلیل قرار گیرد. و نوع حرکتهای تحولی، در این میدان و بافت تحول، با توجه به فضائی که در آن قرار گرفتهایم، تبیین شود.
پارادایم جدید از درون پارادایم قبلی، در حال تخریب و از بین بردن آن است. ما باید بتوانیم این اتفاق را خوب مدیریت کنیم. قطعا این اتفاق میافتد، و پارادایم قبلی از بین خواهد رفت. چه کسی میتوانست تصور کند که پیکان باقی خواهد ماند! سالها وزارت صنایع و ایران خودرو، به پیکان چسبیده بودند، و تولید آن را رها نمیکردند. با اینکه همه میدانستند که زمان پیکان به سر آمده! نظام رسمی ما الان به پیکان نظام تعلیم و تربیت گذشته چسبیده، و با زحمت آن را نگه میدارد، تا شیرازهاش از هم نپاشد؛ ولی قطعا این شیرازه از هم خواهد پاشید، و یک تغییر اساسی در آن اتفاق میافتد. کما اینکه امسال این را تا حدی تجربه کردیم. و البته باید این تغییر اساسی را مدیریت کنیم.
فهم جمعی تغییر پارادایم
این جمع مسوولین، فضای حاکمیت و حکمرانی، فرهنگ سازمانی، کارکنان، فرهنگ جامعه، مردم، است، که باید این اتفاق را درک و هضم کند. این تغییر نگرش باید در این جمع بیافتد. این جمع است که باید در میدان بازی جدید، با قواعد بازی جدید، بازی کند.
در بسیاری از موضوعات ما در فضای کشورمان سوار ماشین های عبوری دیگران شدیم. در سیستمهای عامل، در شبکه های اطلاعاتی، در رسانه ها و فضاهای رسانه ای و هنجارها و فرهنگ آن، در موتورهای جستجو، در پیام رسانها، در شبکه های اجتماعی، و …. ما سوار ماشین دیگران شدیم، و به قواعد آنها و مسیری که میروند، تن دادیم.
و البته این به آن معنا نیست که ما نمیتوانیم خودمان ماشین خودمان را راه بیاندازیم. در بعضی از موضوعات، ما ماشین را درست کردیم، و جاده را ساختیم. ما میتوانیم! اما به شرطی که جرات و جسارت آن را داشته باشیم، اراده کنیم، و البته هوشمندانه عمل کنیم. و البته نه آنکه بایستیم و وقتی پیچ و مهره ماشینمان باز شد و ماشین کهنهمان روی زمین پهن شد، حالا به فکر ساختن ماشین جدید باشیم. اگر این اتفاق بیافتد، قاعدتا باید سوار ماشین عبوری دیگران شویم.
حتی نظام آموزش عالی هم اگر مراقب نباشد، همین اتفاق در آن در حال وقوع است. کافی است آموزش عالی هم نگاهی بیاندازد، و ببیند که همین الان، درسها و مدرک تحصیلی یکی از مشهورترین سکوهای آموزش عالی در جهان، در بسیاری از دانشگاههای کشور ما، در جریان فرایند آموزشی، بصورت غیر رسمی، و شاید هم در آینده نزدیک بصورت رسمی، قرار گرفته است.
نظام تعلیم و تربیت ما اگر چشمش را باز نکند، به گونه ناخوش آیندی با واقعیت برخورد میکند. گفته اند کسی که با چشم بند راه میرود، به زودی از پهلو با واقعیت برخورد میکند.
فصلهای متفاوت، برای مخاطبان مختلف، از زوایای مختلف
این کتاب تذکری است برای اینکه افراد از زوایای مختلف درگیر این بحث شوند؛ و البته خودشان باید از زاویه خودشان، به مسئله نگاه کنند. معلمان و برنامهریزان برنامهدرسی، در فصل سوم و چهارم، میتوانند مسائلی را که بیشتر با آنها درگیر هستند، پیدا کنند. در فصل سوم، از منظر آسیب شناسی معماری برنامهدرسی کنونی، و در فصل چهارم به محورهای اصلی معماری برنامهدرسی گذار پرداختهایم. توسعه دهندگان بسترهای فناوری و سکوها، در فصل ششم سازوکارهای عملیاتی در این زمینه را مییابند. مخاطب فصل هفتم و هشتم، بیشتر برنامهریزان راهبردی هستند. و البته هم توسعه دهندگان سکوها، و هم برنامه ریزان راهبردی، علاوه بر فصول مطرح شده، به فهم مبنائی مولفه های برنامهدرسی در فصول ۳ و ۴ هم نیاز دارند. فصل پنجم هم با نگاه آینده نگرانه، به پلههای بعدی میپردازد. و اما فصل نهم، سازوکارهای عملیاتی برای نهادهای رسمی نظیر وزارت آموزش و پرورش، فعالان حوزه های مختلف تعلیم و تربیت، و مدارس و خانوادهها، را مطرح کرده است.
کتابی برای تفکر
من فقط با این کتاب به عنوان یک طرح کننده سوال، از عزیزان در حوزهها و رشتههای مختلف درخواست کردهام، که به این مساله فکر کنند، و به آن ورود پیدا کنند، و به آن پاسخ دهند. اشارههایی نیز به سرنخهای محوری، و ترکیب راهحلها در حد بضاعت خود کردهام. میشود این ترکیبها را کنار هم گذاشت، تا به یک معماری منسجم و یکپارچهای برسیم. این اتفاق باید با کمک همه صاحبنظران عزیز، به نتیجه برسد، تا یک تعلیم و تربیت در شان جامعه اسلامی ما، و نظام جمهوری اسلامی ایران، محقق شود. نظامی که شایسته بچههای ماست. الحمد لله رب العالمین./فارس
false
true
false
true