true
به گزارش چغادک نیوز به نقل از خبرگزاری تسنیم، کتاب «خانوم ماه» از جمله آثار پرمخاطب بهنشر در بهمنماه، به تازگی به چاپ سوم رسید. این اثر که به قلم ساجده نقیزاده نوشته شده، روایتی است از زندگی یکی از همسران شهدا و روند زندگی او و فرزندانش پس از شهادت همسر.
خانم ناز علینژاد، راوی کتاب «خانوم ماه»، مخاطب امروز را بیدریغ میهمان خانواده خود میکند و از فراز و فرودهای زندگی خود میگوید. علینژاد در این کتاب از زندگی مشترکش با شهید شیرعلی سلطانی را در سه فصل روایت میکند.
در معرفی این اثر آمده است: این کتاب تنها روایت زندگی یک زن شهید نیست، بلکه روایت زندگی زنی تأثیرگذار است که در تصمیمات همسر شهید خود از جمله مقابله با گروههای منحرف در قبل از انقلاب اسلامی و در تغییر مسیر خانواده و به تبع آن جامعه نقش داشته است. در واقع «خانوم ماه»، روایت عشق و فداکاری است و یک عشق پاک و صادق را به تصویر میکشد.
کتاب به صورت داستان های کوتاه بهم پیوسته روایت میشود. همزمان و در راستای زندگی یک همسر شهید، در این کتاب داستان زندگی یک زن در فرانسه نیز بیان میشود و در جایی از داستان زندگی این دو زن به هم ربط پیدا میکند. در این اثر دو سبک زندگی در کنار هم روایت میشود، یک زن در فرانسه که مهد افکار فمنیستی است و این کشور همچنان نیز با نوع نگرش اسلام به زنان مخالفت دارد و زنی دیگر از دل افکار اسلامی و دیدگاه اسلام به زن، نسل امروز در راستای خواندن یک داستان با تفکر قیاس میکند و دست به انتخاب یکی از این دو تفکر میزند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: از عیدی که حاجی شهید شد، دیگر هیچوقت نشد که بچهها را سیزده به در ببرم بیرون. ماشین و وسیله میخواست و من با چهار پنج تا بچه قد و نیمقد نمیتوانستم بساط تفریح جور کنم. آن روز قول دادم که زیر درخت توی حیاط یک سیزده به در حسابی ترتیب دهیم. نزدیکهای ظهر رفتم توی حیاط و وسایل توی حیاط را جابجا میکردم که بچهها بتوانند بازی کنند. همینطور که گرم کار بودم، بیهوا پایم خورد به ورقهای نئوپان که برای ساختن کتابخانه آرامگاه حاجی خریده بودیم. یک لحظه نفهمیدم چه اتفاقی افتاد فقط صدای خورد شدن استخوانهای پهلو و سینهام را از زیر ورقهای سنگین نئوپان شنیدم.
از فک و گردنم به پایین زیر نئوپانها داشت له میشد و هیچ حرکتی نمیتوانستم بکنم. بچهها جیغ میزدند و دویدند توی حیاط، کاری از دستشان بر نمیآمد، هرچه زور میزدند، نمی توانستند حتی یک ذره این ورقهای سنگین را جابجا کنند. همه چیز جلوی چشمم سیاه شده بود و احساس خفگی میکردم. هیچکس نبود که کمکم کند. چشمهای خیسم را به آسمان دوختم و برای آخرینبار خورشید را دیدم صدای کمک، کمک رضیه و فخرالدین را از کوچه میشنیدم، اشک از گوشه چشمم سر خورد و چشمهایم بسته شد. عمار زد زیر گریه و گفت:
مامانی نمیر! مامانی نمیر!
با دنیا خداحافظی کردم، میدانستم کسی به کمکمان نخواهد آمد. ما تنها مانده بودیم. همه رفته بودند سیزده به در … .
انتشارات بهنشر چاپ سوم از کتاب «خانوم ماه» را به قیمت ۱۱۰ هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
false
true
false
true