×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  جمعه - ۷ دی - ۱۴۰۳  
false
true
پیامبر(ص)دل‌ها را تکان داد و در درون انسان‌ها انقلاب به وجود آورد

 

به گزارش چغادک نیوز به نقل از خبرگزای مهر-گروه دین و اندیشه: ۲۸ صفر سالروز رحلت جانگداز پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و حضرت امام حسن مجتبی (ع) است. آیت الله خامنه ای در کتاب انسان ۲۵۰ ساله در تحلیل خود از دوران رسالت پیامبر اعظم می‌گویند [۱]: دوره مدینه، فصل دوم دوران بیست‌وسه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود – که مقدمه فصل دوم محسوب می‌شود – و تقریباً ده سال هم دوران مدینه پیغمبر است که دوران شالوده‌ریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام برای همه زمان‌ها و دوران‌های تاریخ انسان و همه مکان‌هاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، می‌شود شاخص‌ها را شناخت. این شاخص‌ها برای افراد بشر و مسلمان‌ها علامت‌هایی است که باید به وسیله آنها نسبت به نظام‌ها و انسان‌ها قضاوت کنند.

هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال می‌کرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دل‌ها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. این‌که چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدی‌ها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را می‌سازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه می‌کند.

پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ – از بعد از زمان خودش تا قیامت – توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دل‌ها شوق ایجاد کند تا انسان‌ها به سوی چنان جامعه‌ای بروند. البته ایجاد چنین نظامی، به پایه‌های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اوّل باید عقاید و اندیشه‌های صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر این اندیشه‌ها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزّت انسان و بقیه معارف اسلامی در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را – که پایه‌های این نظامند – به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد. دوم، پایه‌ها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد – چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست – پیغمبر بسیاری از این ستون‌ها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود.

یک عدّه، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند – با اختلاف مرتبه‌ای که داشتند – اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده‌ساله مکه بودند. یک عدّه هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبن‌معاذها و ابیایّوب‌ها و دیگران. بعد هم که پیغمبر آمد، از لحظه ورود، انسان‌سازی را شروع کرد و روزبه‌روز مدیران لایق، انسان‌های بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و بامعرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند. هجرت پیغمبر به مدینه – که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده می‌شد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینهالنّبی نام گرفت – مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی به‌وجود آمده است؛ لذا دل‌ها متوجّه و بیدار شد.

وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است – قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آن‌جا ماند – شوق دیدن ایشان روزبه‌روز در دل مردم مدینه بیشتر می‌شد. بعضی از مردم به قُبا می‌رفتند و پیغمبر را زیارت می‌کردند و برمیگشتند؛ عدّه‌ای هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیاید. بعد که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در دل‌های مردم تبدیل شد و دل‌ها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگی‌های قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شده‌اند. همین توفان بود که اوّل در دل‌ها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راه‌های دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت، دل‌ها را تکان داد و در درون انسان‌ها انقلاب به وجود آورد.

مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملت‌های مورد هجوم هم به مجردی که اینها را می‌دیدند، در دل‌هایشان نیز این ایمان به وجود می‌آمد. شمشیر برای این بود که مانع‌ها و سرکرده‌های زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ والّا توده‌ی مردم، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار – یعنی روم و ایران – تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.

اصلِ حرکت پیوسته و ثمربخشی پیوسته در سیره محمدی

امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که پس از درگذشت علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین، رهبری دینی و اجتماعی مردم صور و پس از آن شیعیان لبنان را برعهده گرفت در مقاطع گوناگون و با استفاده از فرصت مناسبت‌های دینی و آئینی تلاش می‌کرد ضمن آشنایی طبقات مختلف مردم شیعه لبنانی با اعتقادات دینی و مذهبی، یاری کننده آنها در موج‌های سنگین تبلیغاتی ادیان و مذاهب دیگر باشد. متن پیش رو، مقدمه امام موسی صدر بر کتاب سیره الرسول نوشته زکی بیضون است که در تاریخ ۱۳۴۸/۹/۱۶ نگاشته شده است. ترجمه فارسی احمد ناظم از این متن را که در «مستدرک مسیره الامام السید موسی الصدر» منتشر شده در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب‌العالمین والصلوه علی قائد الخلق و الرسول الأمین محمد و آله الأطهار مصابیح الهدی وسفن النجاه

یکی از اصولی که در سیره پاک محمدی به آن برمی‌خوریم، اصلِ حرکتِ پیوسته و ثمربخشیِ پیوسته است. پیامبر (ص) این اصل را چنین تبیین فرموده است: «اگر زمان مرگ انسان مؤمنی فرا رسد و در دست خود نهالی داشته باشد، پیش از آنکه بمیرد، آن را می‌کارد.» این حدیث پیامبر درباره مرد مؤمنی است که رسالت او در زندگی، کشاورزی و درخت‌کاری است. این مؤمن وقتی که در باغش در حال کار است و نهالی در دست دارد، مرگش فرا می‌رسد. آن‌گونه که پیامبر (ص) می‌گوید، این مؤمن در برابر مرگ تسلیم نمی‌شود، بلکه آخرین لحظۀ باقی‌مانده از زندگی خود را نیز غنیمت می‌-شمارد. او جوهرۀ همین یک لحظه را بیرون می‌کشد و آن را به حیات دائمیِ تازه‌ای تبدیل می‌کند. او زمان را در جایی که حقیقت زمان را جاودانه سازد، متوقف می‌کند.

در گفته پیشوای ما این مؤمن، نهالی را که در دست دارد، می‌کارد و حیاتی نو را بنیان می‌گذارد. با رشد نهال آن حیات نیز بالنده می‌شود و سایه‌سار آن درختِ دارای شاخه‌ها و برگ‌ها و میوه‌های گوارا، آسایش را برای خستگان فراهم می‌آورد و هوایی پاک و غذایی کافی به انسان و به کسانی که «شما روزی‌دهندۀ آنان نیستید» تقدیم می‌کند. بدین‌ترتیب، حیاتی که آن مؤمنِ درخت‌کار پدید آورده، در تولید بشری نمود پیدا می‌کند؛ تولیدی که از آسایش و غذا ابزاری برای دهش و بخشندگی فراهم می‌آورد و این چنین است که درخت پاک ما از خاک سر بر می‌آورد تا به آسمان برسد و لحظه‌ای گذرا از عمر انسانِ محمدی به جاودانگی تبدیل می‌شود.

این لحظه نمونه‌ای از آن عمری است که حضرت محمد (ص) برای امت خویش می‌خواهد: حرکتی پیوسته از گهواره تا گور؛ هر لحظه‌ای چشمه‌ای است؛ هر آنی کلیدی است برای جاودانگی. حیاتی معجزه‌گر؛ هر دمی فرصتی است برای محقق ساختن آرمان بی‌پایانی که آرام نمی‌گیرد و نمی‌ایستد و سیری‌ناپذیر است.

حضرت محمد (ص) چنین حیاتی را به انسان مسلمان پیشنهاد می‌دهد. حیات او نیز حیات نمونه‌ای از همین رنگ بود: الگویی نیک برای انسان زنده. پیامبر بزرگوار اسلام همواره این اصل را در زندگی خود دنبال کرد و آن را به امت خویش نیز آموخت، همان‌گونه که همۀ دستورات خداوندی را به انسان ابلاغ کرد و خود نیز در حیات تابناکش آن‌ها را به کار بست و از این روست که زندگی او رسالتی الهی برای خوشبخت کردن انسان شده است. از این روست که مرتبۀ سیره پیامبر (ص) پس از قرآن کریم است و اعمال این آفریده با سخنان خداوند قرین می‌شود و قلب او چنان به وحی الهی نزدیک شد که پیام‌آورنده و پیام‌گیرنده با یکدیگر درآمیختند و عاقل و معقول با هم متحد شدند.

سیره محمدی دومین رکن مکتب اسلام است و در مرتبۀ بعد از قرآن کریم و دانش‌های نهفته در آن قرار می‌گیرد. این سیره باید در سطح‌های گوناگون به قشرهای گوناگون مردم در هر کجا ارائه شود تا سرتاسر زندگی مسلمانان را فراگیرد و آن را یک‌پارچه حرکت و دهش کند.

حال که گمشدۀ مطلوب خود را در این کتاب ارزشمند می‌یابیم، احساس امید و اطمینان می‌کنیم، زیرا می‌بینیم که مؤلف ارجمند و فاضل آن کوشیده است که زندگی جوانان تحصیلکردۀ ما را آکنده از گل‌های خوشبوی محمدی کند و پرتوهای نور آن را بر عقل و دل توده‌های آگاه انعکاس دهد. خدا از او خوشنود باشد و پیامبر (ص) پاداش این کار را به او عطا فرماید.

خوشبختی امتی که خود را دنباله‌رو پیامبر می‌داند، دستاوردی بزرگ و هدفی شرافتمندانه است که استاد زکی بیضون در آن مشارکت جسته است و خودِ کتاب گواهی است بر تلاش گران‌قدر او.

آنچه در این کتاب شگفت‌انگیز است، اینکه همان اصل محمدی که این گفتار را با آن آغاز کردیم، به شکلی کم‌نظیر در مقدمۀ آن نمود یافته است. مؤلف محترم این کتاب را به مرحوم حجهالاسلام علامه مجاهد سید اسماعیل صدر داد تا آن را بخواند و بر آن مقدمه و نقدی بنگارد و نظر خود را درباره آن بگوید، ولی زمان مرگ او فرارسید، در حالی که او این نهال، یعنی این کتاب را در دست داشت. او- که خدایش رحمت کند- در برابر مرگ تسلیم نشد و این نهال را کاشت و مقدمه و نقد خود را نوشت، و سپس، از دنیا رفت و این واژه‌ها و سطرها را که آخرین لحظات زندگی او را به تصویر می‌کشد، از خود به جا گذاشت و از دنیا رفت و این همان نهال است.

پیغمبر اکرم در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود

شهید آیت الله مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره نبوی می‌گوید:

ما در خصوص انتخاب سادگی در زندگی پیغمبر اکرم منابع زیادی داریم. ما از زبان علی (ع) سیره پیغمبر را شنیده‌ایم، از زبان امام صادق شنیده ایم، از زبان ائمه دیگر شنیده‌ایم، از زبان بسیاری از صحابه شنیده‌ایم، مخصوصاً دو روایت در این باب هست، و روایتی که از همه مفصلتر است روایتی است که راوی آن امام حسن مجتبی علیه السلام است از دایی ناتنی شأن. شاید کمتر شنیده باشید که امام حسن مجتبی یک دایی ناتنی داشته‌اند. دایی ناتنی حضرت مردی است به نام هند ابن ابی هاله. او فرزند خوانده پیغمبر اکرم بود و در واقع برادر ناتنی حضرت زهرا به شمار می‌رفت، یعنی فرزند خدیجه بود از شوهر قبل از رسول اکرم. هند مثل اسامه بن زید که مادرش زینب بنت جحش بود پسر خوانده پیغمبر بود. ولی اسامه کوچک‌تر است و فقط دوران مدینه پیغمبر را درک کرده است، اما هند چون بزرگ‌تر بوده در آن سیزده سال مکه هم در خدمت پیغمبر بوده و در ده سال مدینه هم بوده، و حتی در خانه پیغمبر و مثل فرزند پیغمبر بوده است. جزئیات احوال پیغمبر را این مرد گفته است و امام حسن [نقل کرده‌اند]. در روایات ماست که امام حسن علیه السلام بچه بود، به هند گفت: هند! جدم پیغمبر را آنچنان که دیدی برای من توصیف کن، و هند برای امام حسن کوچک توصیف کرده است و امام حسن هر چه را که هند گفته عیناً برای دیگران نقل کرده و در روایات ما هست. آقایان اگر بخواهند مطالعه کنند، در تفسیر المیزان، جلد ششم این جمله‌ها هست که شاید به اندازه دو ورق یعنی چهار صفحه باشد. جزئیات زندگی پیغمبر را این مرد نقل کرده است و دیگران هم نقل کرده است یکی از صحابه معروف حضرت است که خیال می‌کنم ابوسعید خدری باشد. یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است (ولی این تعبیر مال یکی از آنهاست): «کان رسول االله صلی االله علیه و آله خفیف المؤونه». پیغمبر اکرم در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود.

در همه چیز: در خوراک، در پوشاک، در مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد روشش سادگی بود، در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد و این اصلی بود در زندگی آن حضرت. پیغمبر از به کار بردن روش ارعاب که خودش یک روشی است اجتناب می‌کرد. اغلب، قدرتمندان عالم از روش ارعاب استفاده می‌کنند، و برخی روش ارعاب را به حدی رسانده‌اند که می‌گویند کسی فکر هم نباید بکند.

[۱] بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران ۱۳۸۰/۰۲/۲۸

انتهای پیام/

 

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false