true
به گزارش چغادک نیوز به نقل از تسنیم ، به الگوهای رفتاری نیازمندند. وجود حس همانندسازی در کودکان و نوجوانان و نیاز آنها به الگوهای رفتاری، ایجاب میکند که به الگوهای شایستهای دسترسی داشته باشند تا بدینوسیله شخصیت و رفتار خود را تشکیل دهند.
الگوهایی که بهوسیلهی کتاب معرفی میشوند، نقش مهمی را در شکلدادن به شخصیت کودکان و نوجوانان ایفا میکنند. به لحاظ تأثیری که الگوهای برجستهی اخلاقی در شخصیت نوجوانان و جوانان دارد، مطالعه کتاب میتواند بسیار مؤثر واقع شود.
انتشارات شهید کاظمی علاوه بر کتابهای متعددی که برای بزرگسالان دارد، کتابهایی هم برای نوجوانان دارد که این نشر به مناسب روز نوجوان، تعدادی از آثار خود در رده سنی نوجوان را برای مطالعه پیشنهاد داده است که در زیر میخوانید:
«عارف ۱۲ ساله»
کتاب «عارف ۱۲ ساله» روایتی از مادرانههای شهید رضا پناهی است که در سن کم و نوجوانی به فیض شهادت میرسد. شهید رضا پناهی اعجوبه عرفان و معنویت دوران دفاع مقدس، متولد شده استان البرز بود که علیرغم سن کمی که داشت، با بصیرت بالا و احساس مسئولیت عجیبی، راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. او به اصرار در سن ۱۲ سالگی خانواده را راضی کرد تا به جبهه برود. پس از جلب رضایت پدر و مادرش، فرم تقاضای اعزام به جبهه را پر کرد اما به خاطر سن کمی که داشت از رفتن او ممانعت شد، شناسنامهاش را دستکاری کرد تا توانست وارد جبهه شود. رضا پناهی، بزرگترین سرمایه اجتماعی برای تقویت باورهای دینی و ملی و الگویی مناسبی برای تمام نوجوانان امروز ایران و چراغی برای راه نوجوانان کشور است که در تاریخ ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۱ در جبهه قصرشیرین به فیض شهادت رسیده است. این کتاب ابعاد مختلفی از زندگی حقیقی این شهید والامقام را به تصویر کشیده است.
این کتاب توسط سید حسین موسوی به رشته تحریر درآمده و در ۸۰ صفحه چاپ شده است.
«راض بابا»
وقتی صحبت از شهادت به میان میآید، اغلب ناخودآگاه ذهن ما باز میگردد به جنگ هشتساله و دفاع مقدس. مردان بزرگی که بیهیچ چشمداشتی در راه کشورشان جنگیدند و به مقام شهادت رسیدند. اما این بار کتاب ” راض بابا” در وصف شهادت یک دختر نوجوان است.
کتاب” راض بابا” که توسط طاهره کوهکن در ۱۲۰ صفحه نوشته شده، بخش کوتاهی از زندگی شهید ” راضیه کشاورز” است. راضیه کشاورز در ۱۱ شهریور سال ۱۳۷۱ در مرودشت شهر شیراز به دنیا آمد.
او تا پیش از آسمانی شدنش، افتخارات بزرگی در درس و تحصیلاتش و همچنین زمینههای قرآنی و ورزش کاراته کسب کرده بود.
به نقل از خانواده این شهید، او علاقه بسیار وافری به درسخواندن داشت و برای آن بسیار تلاش میکرد تا بتواند شکرگزار والدین خود باشد.
«به درس اهمیت زیادی میداد و میگفت من میخواهم با درسم انقلاب کنم و با درس خواندن شکرگزار زحمات والدینم باشم. با تمام وجود درس میخواند و همیشه میگفت: امام زمان (ع) یار بیسواد نمیخواد.»
چیزی که راضیه را از دیگر همسالان خود متمایز میکرد، رفتار و کردار او و تلاشهایش برای تبدیل شدن به بنده مخلص خدا بود. مادر راضیه کشاورز درباره تلاشهای دخترش اینطور میگوید:
«این شهیده بزرگوار مثل همه شما درس میخواند، زندگی میکرد، بازی میکرد و …، اما چیزی که او را به این درجه رساند، نکات ظریفی بود که در زندگیش رعایت میکرد، نکاتی که کاری به سن و سالش نداشت، از سر تقوا و ایمان از سر مراقبت در رفتارهای روزمرهاش بود و احترامی که برای بزرگترها؛ پدر و مادر و معلمان قائل بود و در کارهایش واقعاً مرد عمل بود، یعنی درست است که راضیه یک دختر بود، اما واجباتش جایی که باید رضای خدا را در نظر بگیرد، واقعاً مردانگی به خرج میداد.»
بیشتر بخوانید
«تونل سوم»
«تونل سوم» یک رمان خواندنی با درونمایه بلوغ شخصیت و پر از خردهماجراهای جذاب و اولین اثر فاطمه الیاسی است که از سوی انتشارات شهید کاظمی در ۱۷۴ صفحه به بازار نشر عرضه شدهاست.
کتاب، داستان پسر نوجوانی به نام وحید است. او در مدرسه چندان کودک محبوبی نیست؛ اما کمکم با بزرگ شدنش نگاهش به دنیا تغییر میکند. داستان با کودکی وحید در مدرسه شروع میشود و با جوانی او ادامه پیدا میکند. جایی که وحید به صف انقلابیون میپیوندد و جلوی جنایتهای رژیم شاهنشاهی میایستد.
«تونل سوم» تلاش میکند تا یک بازنمایی از مبارزات نیروهای انقلاب در سال ۵۷ به مخاطب ارائه داده و بخشی از تلاش این نیروها برای مبارزه با رژیم شاه در کرمانشاه را پوشش دهد. فاطمه الیاسی میکوشد در این رمان نوجوان، به مقابله با تحریف تاریخ پهلوی پرداخته و نشان دهد چگونه این رژیم با خرابکاریهای مختلف سعی در بدنام کردن نیروهای مبارز انقلاب داشته است. «تونل سوم» جزو آثار راهیافته به مرحله نهایی جشنواره داستان انقلاب در سال ۹۹ بود و در همین سال و جشنواره جایزه ادبی شهید اندرزگو، بهعنوان اثر برگزیده گروه کودک و نوجوان انتخاب شد.
این رمان دارای یک محتوای تاریخی معتبر بوده و نویسنده برای خلق آن، فرم کلاسیک و قالب شاهپیرنگ را انتخاب کرده است. او خردهماجراها را نیز به فراخور موقعیت خلق و چاشنیِ اصل داستان کرده است.
«دوبنده خاکی»
کتاب «دوبنده خاکی» اقتباسی از زندگی پهلوان شهید اصغر منافیزاده از شهدای دفاع مقدس است که توسط نفیسه زارعی در ۱۳۶ صفحه به رشته تحریر درآمده است. شهید اصغر منافیزاده معلم تربیت بدنی یکی از مدارس تهران در منطقه نازیآباد و در عینحال نائبقهرمان کشتی فرنگی جهان است. برای منافیزاده تحقق رؤیای نوجوانان علاقمند به کشتی در اولویت بود و شاگردانش از او درس و منش پهلوانی میآموختند.
شخصیت اصلی کتاب دوبنده خاکی یکی از شاگردان پهلوان شهید است، روایت قصه در اوایل دهه ۶۰ و در فضایی رئال اتفاق میافتد و نوجوان داستان برای رهایی از موانع و مشکلات قهرمانی نیاز به حضور مربی ورزش خود دارد؛ مربی که فرنگی کار قهاری است، به جبهه اعزام شده و دسترسی به او تقریباً ناممکن است و در نهایت آقا معلم از جبهه پیغام میفرستد تا مشکل قهرمان داستان حل شود.
«دیدم که جانم میرود»
دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن میرویم با ابعاد تازهتر و جذابتری از آن روبرو میشویم. یکی از این ابعاد جذاب و کمتر دیده شده، رفاقت بین رزمندگان بوده است. رفاقتی که گاه آدمها را از برادر خونی به هم نزدیکتر میکرده است و آنقدر ریشهدار و عمیق میشده که تبدیل به اخوت و برادری واقعی میشده است.
ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظمزاده نیز از همین برادریهاست. دو نوجوان کمسن و سال که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با هم آشنا میشوند و بعد از آن هم با هم راهی جبهه شدهاند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعیاش شده بود، جدا میکند.
شرح رفاقت حمید و مصطفی آنقدر شیرین است که وقتی به لحظهی جدایی آن دو میرسد، حمید میگوید: «دیدم که جانم میرود.»
داوود آبادی که در طول سالیان بعد از جنگ تحمیلی همواره جزو رزمندگان فعال در عرصه ثبت و ضبط خاطرات دوران دفاع مقدس بوده است، در کتاب ۳۰۲ صفحهای «دیدم که جانم میرود» با پرداختن به ماجرای رفاقتش با شهید مصطفی کاظمزاده هم به شرح برخی از خاطرات مشترکش با این شهید بزرگوار پرداخته است و هم بخشی از خاطرات خود را در خلال روزهای حضورش در خط مقدم جبهه نوشته است.
زبان کتاب در اغلب موارد زبان گفتار و روانی است که به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار میکند و در کنار آن نیز نویسنده با ذکر برخی از خاطرات طنزی که خود در جبهه آنها را تجربه کرده، سعی کرده هم مخاطب را بیشتر جذب کند و هم تصویری واقعی از حضور رزمندگان در صحنههای نبرد ارائه کند.
«دلاوران عالیقاپو»
پیشرفت تکنولوژی باعث شده فرهنگهای مختلف به راحتی بین کشورهای مختلف منتشر شود؛ آنهم بدون هیچگونه پالایش و صحتسنجی. در این میان نوجوانان و جوانان که زمان بیشتری را با تکنولوژی همچون اینترنت و تلفن همراه سر میکنند، راحتتر از دیگران تأثیر میپذیرند. فیلمها و داستانهای مختلفی را مشاهده میکنند. آنها به واسطه این داستانها با تاریخ کشورها و فرهنگهای دیگر احساس همدلی میکنند؛ در حالیکه از تاریخ درخشان خودشان بیخبرند. یکی از درخشانترین و طلاییترین دورههای تاریخی ایران، دوره صفویه است و دوره حاکمیت شاهعباسدوم. روزگاری که معماری، فلسفه و هنر ایرانی در یکی از درخشانترین روزهای خودش بود و کاخ عالیقاپو بهعنوان یکی از بلندترین آسمانخراشهای روزگار خودش داشت قد میکشید.
بهزاد دانشگر در کتاب «دلاوران عالی قاپو» که در ۲۴۰ صفحه نوشته شده، با یک داستان پر از حادثه و کشمکش، مخاطب را به آن روزگار میبرد. داستان درباره جوانی است از کاشان که برای یافتن نامزد دزدیده شدهاش به اصفهان سفر میکند تا او را بیابد، یا از کسانی که او را دزدیدهاند انتقام بگیرد. او در این مسیر باید راهی پیدا کند تا به درون حرمسرای شاهعباسدوم نفوذ کند.
در این کتاب خواننده به همراه «سلیم» به دل حادثهها سفر میکند و تجربهای جدید از تاریخ باشکوه ایران پیدا میکند.
خواندن کتابهای تاریخی به حفظ حافظهتاریخی ایرانیها کمک میکند و آنها را با تاریخ و اتفاقات زندگی گذشتگانشان آشنا میکند. کتاب دلاوران عالی قاپو ترکیبی از تاریخ و داستان است که نوجوانان هم میتوانند از آن لذت ببرند.
بیشتر بخوانید
«فقط بیا»
«فقط بیا» بهقلم فاطمه دانشور جلیل، روایت قهرمانان مغفول جنگ است. قهرمانان کوچک دختر و پسر، که سنشان از ۱۴ سال تجاوز نمیکند.
قهرمانانی که شاید پایشان هم به میدان اصلی کارزار نرسیده باشد؛ اما جنگیدهاند و حتی شاید با دستکاری شناسنامهها و رضایتنامهها، برای اثبات مردانگی خود به جبهه هم رسیده و جنگیده باشند؛ غافل از اینکه دل در گرو عشق دین و وطن داشتن، خود، بزرگترین مردانگی است.
«فقط بیا» شامل ۱۲ داستان کوتاه است که هر کدام در قامتی ساده، در دنیایی پر از مفاهیم پیچیده جریان دارد. قهرمان هر یک انگار، چیز لرزانی در قلب خود دارد که در طول داستان میکوشد از آن پاسداری کند.
یکی راوی حال و روز دختر یک جانباز است و دیگری پرستار بیمارستانی در جنگ؛ یکی وسط حیاط خانه پناهگاه میسازد و آن یکی زیر آتش جنگ، بر پیکر نحیف و تکهپاره رفیقش اشک میریزد؛ یکی قلب سرباز عراقی را فشرده و متحول میکند و آن یکی سالهای کودکی و نوجوانیش را وقف پدر مفقود الاثرش میسازد.
نویسنده سعی کرده است با قلمی روان و دلنشین، دریچهای متفاوت و غیرقابل پیشبینی از حقیقت آدمها و روایتها و اطلاعات جنگ، بر روی مخاطب بگشاید و کلمات را سربازانی توانمند برای انجام رسالت خود برگزیده است.
داستانهای استخواندار و تکنیکی، تعلیقها و گرههای ریز و درشت موجود در آنها، شخصیتهای پخته، دیالوگهای پیشبرنده و زبان ساده و تأثیرگذار، نشان از توجه و وسواس و بازنویسیهای چندین باره نویسنده دارد. این کتاب در ۱۲۰ صفحه به رشته تحریر درآمده است.
«خیمه ماهتابی»
کتاب «خیمه ماهتابی» روایتی کودکانه از داستان کربلاست. راوی کتاب، خیمهی خانم زینب است که خیمهی ماهتابی نام دارد. راوی ماجراهای کربلا را در ده فصل روایت میکند، از روزی که کاروان به کربلا میرسد تا روز عاشورا. در طی این ده فصل با شخصیتهای مختلف حاضر در کربلا آشنا میشویم. مثل مولا حسین، خانم زینب، خانم رباب، بیبی فضه و یاران و فرزندان امام حسین.
نکته متفاوت در این کتاب، نوع نگاه به شخصیتهای کربلاست. راوی هنگام معرفی شخصیتها یا تعریف از آنها در روزهای حضور در کربلا، نه از مظلومیت و نحوهی شهادت آنها میگوید، نه از قدرت و ابهت آنها، بلکه آنها را به شکل یک خانواده و فامیل دوست داشتنی و مهربان روایت میکند و از عشق و محبت آنها به یکدیگر و دیگران میگوید.
این کتاب توسط فاطمه سادات موسوی در ۷۶ صفحه مصور روانه بازار نشر شده است.
false
true
false
true