- 06 دی 1393
- اخبار چغادک
- کد خبر 34639
- ایمیل
- پرینت
true
true
true
false
false
true
true
true
سایز متن /
true
در میدان مبارزه با دشمن اگر یک روز انبیا بودند و یک روز اوصیا، امروز پرچم بر زمین نمی ماند و جنگ و پیکار ادامه دارد؛ چرا که فتنه و دشمنی تمام نشده است.
به گزارش "چغادک نیوز"، به نقل از "سپاس"شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی می گوید: در میان اصحاب امیرالمومنین مردی را داریم به نام ربیع بن خثیم، همین خواجه ربیع معروف که قبری منسوب به او در مشهد است.
حالا این قبر، قبر او هست یا نه ، من یقین ندارم و اطلاعاتم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می شمارند شکی نیست.
ربیع ابن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی می رفت در قبر و لحدی که خودش برای خودش کنده بود می خوابید و خود را نصیحت و موعظه می کرد ، می گفت : یادت نرود عاقبت باید بیایی اینجا ، تنها جمله ای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم حسین بن علی فرزند عزیز پیغمبر را شهید کرده اند ; چند کلمه گفت در اظهار تاثر و تاسف از چنین حادثه ای : وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند ! می گویند بعدها استغفار می کرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم .
همین آدم در دوران امیر المومنین علی (ع) جزء سپاهیان ایشان بوده است. یک روز آمد خدمت امیر المومین عرض کرد: ((یا امیر المومنین! انا شککنا فی هذا القتال)) [ از ((انا)) معلوم می شود که او نماینده عده ای بوده است.
یا امیر المومنین! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم، می ترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟ چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم ، ما داریم با مردمی می جنگیم که آنها مثل ما شهادتین می گویند ، مثل ما نماز می خوانند ، مثل ما رو به قبله می ایستند و از طرفی شیعه امیر المومنین هستند، نمی خواست کناره گیری کند.
گفت: یا امیر المومنین! خواهش می کنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد. امیر المومنین هم فرمود: بسیار خوب، اگر تو شک می کنی پس من تو را به جای دیگری می فرستم.
نمی دانم خودش تقاضا کرد یا ابتدائا حضرت او را به یکی از سر حدات فرستاد که در آنجا هم باز سرباز بود، کار سربازی می خواست انجام بدهد اما در سر حد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی به میان آمد طرفش کفار یا بت پرستان یعنی غیر مسلمانان باشند. این نمونه ای بود از زهاد و عبادی که در آن زمان بودند .
مثل اینکه می گویند: ((چرا ما روزه شک دار بگیریم، این چه کاری است ؟ چرا جایی بجنگیم که شک داریم؟ می رویم جایی که روزه ای که می گیریم روزه شک دار نباشد )). این چه ارزشی دارد ؟ اسلام بصیرت و عمل می خواهد .
آدمی در دوران ستمگری معاویه و یزید زندگی می کند ( معاویه ای که دین خدا را دارد زیر و رو می کند و یزیدی که بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتکب می شود و تمام زحمات پیغمبر را هدر می دهد.
آقا رفته یک گوشه ای را انتخاب کرده ، شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جزء ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمی آید ; یک جمله ای هم که به عنوان تاسف از شهادت حسین بن علی (ع) می گوید ، بعد پشیمان می شود که این حرف دنیا شد، چرا به جای آن سبحان الله ، الحمد الله نگفتم؟ چرا به جای آن یا حی و یا قیوم نگفتم ؟ چرا الله اکبر نگفتم ، لا حول و لا قوه الا بالله نگفتم ؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید . لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا جاهل یا تند می رود یا کند...
دوره زمامداری امیرالمؤمنین علی(ع)که از اواسط دهه سوم به بعد از رحلت پیامبر(ص) آغاز گردید با معظلات بسیار دشواری همراه بود و تفاوت عمده تحولات زمان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین( ع) این بود که در دوران رسول مکرم مرز میان اسلام و کفر مشخص بود و در اکثر جنگها در یک سو اسلام صریح و در سوی دیگر کفر صریح قرار داشت اما در زمان علی( ع) جنگهای رخ داده میان جناحهای داخلی اسلام بود و طرفهای مقابل حضرت نه تنها ظاهراً مسلمان بودند بلکه سابقه داران جهاد و مبارزه در راه اسلام و همچنین برخی صحابه و یاران پیامبر ص نیز در آن حضور داشتند .
این مساله موجب شد که نه تنها مردم عادی در تشخیص جبهه حق از باطل دچار مشکل شوند بلکه حتی برخی از خواص نیز نتوانستند به عمق مسائل آگاه شوند و حق را از باطق تشخیص دهند.
جنگ در جبهه علی جنگ با کفار و مشرکین نیست. جنگ با ابولهب و ابو سفیان نیست.جنگ در جبهه حضرت امیر، جنگ بر علیه زبیر – سیف الاسلام جنگ بدر- است که روزگاری شمشیرش غبار غم از روی پیامبر(ص) می زدود. جنگ در جبهه علی (ع) جنگ با عایشه ام المومنین است که روزگاری افتخار موانست و مصاحبت با پیامبر بعنوان همسر داشت. در آنسوی میدان دیگر بسان عصر پیامبر (ص) بت پرست نبودند ، بلکه کسانی که در جنگ جمل و نهروان به نبرد با علی (ع)آمدند کسانی بودند که قراء و حافظان قرآن بودند.کسانی که پیشانی و زانوهایشان از فرط عبادت و سجده در برابر خداوند پینه بسته بود ولی …
۱۴ قرن بعد از علی (ع)،پیروان علی(ع)انقلابی نو پدید آوردند که مزین به آیین اسلام است. انقلاب اسلامی از روزی که با اندیشه امام فعلیت یافت ، حقد و کینه و غضب بسیاری را باخود به همراه آورد.غرب و شرق با نظریه ای رودررو شدند که آنها را خوش نمی آمد به همین دلیل دست به هر کاری زدند شاید خود را از دست این پدیده نوظهور برهانند.انقلاب اسلامی در سه دهه خود با بحران های بسیاری دست و پنجه نرم کرده است. اما بیشترین سختی ها و مرارت زمانی سر برآورد که عده ای در درون علیه نظام و رهبری قیام کردند.
این بار مانند عصر امیرالمومنین (ع) کسانی که به جنگ انقلاب آمده بودند اجنبی نبودند بلکه هر کدام القابی مانند مرجع تقلید ،آیت الله،یار امام ،نخست وزیر امام و … را با خود به یدک می کشید.به همین دلیل بود که عده ای را سر در گم شدند که کدامین سو حق است؟ عده ای با وجود اینکه دل در گرو نظام و انقلاب داشتند متحیر ماندند که حق با کدام سوست؟بدیهی است که در این حوادث برای اینکه افراد به خطا نیفتند باید معیاری صحیح مشخص نمود. اما معیار چیست؟
در چکاچک شمشیرها و نیزه ها، در میان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلای نعره ها و فریادهای رزم آوران جنگ جمل، مردی سر به گریبان اندیشه فرو برده بود :
"خدایا، حق با کدامین طرف است؟ در یک سو علی،داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام،کسی که پیامبر در وصفش می فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی»با جمعی از یاران صدیق پیامبر است. و در سوی دیگر « ام المؤمنین، عایشه» و دوتن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» – دلاور میادین نبرد- صف بسته اند. آیا می شود هر دو گروه برحق باشند یا هر دو باطل؟!… به راستی کدامیک بر حق است؟"
سرانجام چاره کار در این دید که جواب را از علی (ع) جویا شود
«أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطلٍ؟»
آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ و علی (ع) در پاسخ، جوابی داد که، دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است.
إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله
همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار می گردد…
امیر کلام حضرت علی (ع)چهارده قرن پیش معیاری مشخص کردند که تا پایان تاریخ و دمیدن صور می تواند ملاک خوبی برای تشخیص وتبیین باشد. دوستداران انقلاب اسلامی امروز بیش از شناخت افراد حق ، نیازمند شناخت معیار حق هستند. در جنگ بین افراد در هر برهه ای نباید محو سوابق شخصیت ها شد بلکه آنچه باید معیار قرار بگیرد حق و حقیقت است.اما باز هم جای سئوال می ماند که در زمانه غیبت کبری، حق و حقیقت امری مجهول است یا معلوم؟
امام زمان در آخرین توقیعشان برای علی بن محمد سمری مرقوم فرمودند که:
«و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم»"اما وقایعی که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم".
فقیه جامع شرایط مطیع امر خداست ( و أمّا من کان الفقهاء صائنا لنفسه، مخالفا لهواه، مطیعا لأمر مولاه…) که بر خلق، ولایت پیدا می کند و این گونه است که حجت معصوم بر مردمان می شود و خود نیز فرمانبر امام معصوم علیه السلام است.
از این رو به مصداق «و إذا کانوا معه علی أمر جامع » مردمان سر به فرمان ولی فقیه می سپارند و در جامعه اسلامی صف متحد و یکپارچه ای از « امت » تشکیل می دهند که گوش به ندا و چشم به اشارت پیشوای خود دارند.
در میدان مبارزه با دشمن اگر یک روز انبیا بودند و یک روز اوصیا، امروز پرچم بر زمین نمی ماند و جنگ و پیکار ادامه دارد؛ چرا که فتنه و دشمنی تمام نشده است.
اگر باور داریم که امروز سودی هست و زیانی هست و معرکه ای برای بردن و باختن، اگر می پذیریم که این جنگ و ستیز جدی است، اگر اذعان می کنیم که دشمنی هست و ستیزی هست… ناگزیر باید به ضرورت های طبیعی آن تن دهیم.
در میدان جنگ و عرصه نبرد جای شعار و تعارف و ملاحظه نیست. جنگ، جنگ است جز با عمل هوشمندانه و کار حساب شده و تلاش با بصیرت به جایی نمی رسد.پیشتاز و پیشرو در این میدان « ولی فقیه » است که فرماندهی ستیز را بر عهده دارد و همه باید سربازان مطیع او باشند .معیار ولی فقیه است.«المتقدم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللازم لهم لا حق » آنکه پیش تر بتازد، به گمراهی افتد و آنکه عقب بماند به ضلالت رود و یگانه کسی با ایشان به مقصد می رسد که همراهیشان کند و پا به پایشان قدم بردارد.
false
true
false
true