×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳  
false
true
رمان دفاع مقدسی «بهشت کبوتر می‌خواهد» در بازار نشر

به گزارش چغادک نیوز به نقل از تسنیم،‌ ادبیات کودک و نوجوان یکی از مهمترین شاخه‌های ادبیات فارسی و از شاخه‌های تأثیرگذار است. از آنجایی که کودکان و نوجوانان، آینده‌سازان کشور هستند، تربیت این قشر از اهمیت زیادی برخوردار است،‌ در این میان ادبیات کودک و نوجوان یکی از شاخصه‌های تربیتی مهم به شمار می‌رود؛ دفاع مقدس نیز به عنوان یکی از مهمترین مسائل کشور هم بر زندگی کودکان و نوجوانان تأثیر گذاشته است و هم در ادبیات مربوط به آنها منعکس شده است، نویسندگان کتاب های کودکان و نوجوانان بنابر رسالتی که بر دوش داشته‌اند برای آشنایی این گروه از مخاطبان با مسئله جنگ جلوه‌هایی از این موضوع را در کتاب‌های خود آورده‌اند، جلوه‌هایی از قبیل دلاوری، پاسداشت میهن، جانباز، شهید، روحیه مقاومت و اعتقاد به پیروزی که در آثار آن ها خودنمایی می‌کند.

رمان نوجوان «بهشت کبوتر می‌خواهد» به قلم مونا اسکندری از جمله رمان‌های حوزه دفاع مقدس است که از سوی انتشارات جمکران منتشر شده است،‌ در این رمان با شخصیت پسری به نام محمدحسن که پسری کبوترباز است همراه می‌شویم و به صورت غیرمستقیم با زندگی شهیدان نوجوان شهید اسماعیل اکبری، شهید جلیل شرفی و شهدای دبیرستان علویان آشنا می‌شویم و رشد فکری که این شهدا و اثرگذاری که در شخصیت محمدحسن داشته‌اند را می‌بینیم.

بیشتر بخوانید
محمود اکرامی‌فر: محتاج به نیاز سنجی، نظرسنجی و اثرسنجی در حوزه هنر و ادبیات دفاع مقدس هستیم
این رمان که با تصویرگری «فاطمه ملکی» همراه شده برای اولین بار در نمایشگاه کتاب دفاع مقدس همدان در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب «بهشت کبوتر می‌خواهد» در ۲۰۴ صفحه و با قیمت ۱۱۸هزارتومان برای نوجوانان علاقه‌مند به رمان و موضوع دفاع مقدس توسط انتشارات کتاب جمکران وارد بازار نشر شده است.

در بخشی از کتاب آمده است: «وقتی چشم‌هایش را باز کرد، نفهمید چقدر زمان گذشته است. همه جا تاریک بود. بدنش یک‌پارچه خیس شده بود. فکر کرد خونریزی کرده. دست کشید به بدنش. جایی احساس درد نمی‌کرد. یاد تعریف بچه‌های مدرسه افتاد که می‌گفتند اگر کسی مجروح بشود، اولش درد ندارد. بدنش داغ است. با احتیاط بلند شد. خرده‌شیشه‌ها از سر و لباسش روی زمین می‌ریختند و صدا می‌کردند. سرش گیج می‌رفت و گوش‌هایش ویزویز صدا می‌کردند. رفت سمت کلید برق زیرزمین؛ برق قطع شده بود…»

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false