×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true

ویژه های خبری

true
    امروز  یکشنبه - ۲ دی - ۱۴۰۳  
false
true
طراوت شعر در طراشعر

به گزارش چغادک نیوز؛ علیرضا رحیمی موحد از منتقدین و نویسندگان کشور در یادداشتی نوشت: کلمات همواره تداعی‌کننده تصاویر بوده‌اند، اما در جهان ذهنی تصویر نویسی در شعر و داستان نیز همیشه مزیتی خاص قلمداد می‌شد و هرچه تصویرسازی در متن عیان‌تر، مخاطب مفاهیم را ملموس‌تر می‌یافت، به عبارتی کلمات به سوی تصاویر سوق داده می‌شدند برای درک بهتر؛ چرا که تصویر، ماندگاری بیشتری در ذهن مخاطب داشت؛ اما همانطور که اشاره شد این تصاویر صرفا سوبژکتیو بودند.

 

اگرچه سنگ‌ نبشته‌ها و غارنویسی‌ها تماما تصویری‌ نگاشته می‌شدند؛ ولی حرکت از تصاویر به سمت کلمات، قرن‌ها زمان برد تا تمدن یا کشوری را صاحب رسم‌الخطی کند و زبانی پدید آید، از مناظر گوناگونی می‌توان تقابل تصویر و کلمات را تبیین نمود؛ اما این نوشته بر مفهوم “فرم” تکیه می‌کند برای فهم تصویر و مشخصا فرم از منظر فلسفی، تا در انتها این تقابل کلمات و تصاویر، به دیالکتیک مبدل شوند.

 

ابتدا با تکیه بر جمله‌ای از لویناس فیلسوف فرانسوی، به رابطه با جهان اشاره می‌شود که میگوید: ما در رابطه‌ای که با جهان داریم، قادریم از جهان کناره بگیریم(از موجود به وجود ترجمه مسعود اولیا) در تبیین آن باید گفت: ابژه ها در جهان به منزله اشیاء داده‌شده به نوعی ساحت درونی ربط و ارجاع می یابند، هنر در این خارج کردن اشیا از جهان  نقش دارد، مانند عکسی که در برابرمان قرار می‌گیرد که آن شیءِ به تصویر کشیده شده از دورنمای جهان جدا شده و نزد ما بیاید.

 

حال تصویرِبیرون‌کشیده شده از جهان را با حذف و اضافه‌هایی بر آن مانند رنگ‌آمیزی کردن، نورپردازی، یا در ادبیات بواسطه راوی و ترتیبات روایت ، رابطه‌ای جدید با ان ابژه برقرار می‌شود، یک تصویر، کتاب داستان یا نقاشی، اعیانی هستند که ابژه‌هایی را برای ما بازنمایی می‌کنند که از جهان ما بیرون هستند.

 

این برون‌بوده‌گی چیزهاست که ما را بسوی‌شان می‌برد برای دست‌یابی به آنها؛ چرا که این چیزها و اعیان در انتظارمان هستند.  مفهوم صورت یا فرم را می‌توان به آن چیزی دانست که بواسطه آن، شیء یا ابژه خودش را در معرض دید قرار می‌دهد و قابل ادراک می‌شود. فرم از یکسو عریانی‌ست و از سوی دیگر پوشاننده‌گی. در ظاهر تناقضی شکل می‌گیرد ولی با کمی تامل رفع می‌شود. عریانی به معنای نداشتن جامه نیست، بلکه از ان رو که اشیاء را از درون جهان ، بیرون آورده و در معرض ادراک ما قرار می‌دهد؛ بنابراین عریان کننده‌گی به معنای در معرض قراردادن و از خفا بیرون کشیدن پوشاننده‌گی نیز به معنای پوشش‌دهنده‌ یا حمایت در برابر مستحیل شدن  از بیرون‌بوده‌گی در برابر درون‌بوده‌گی است.

 

این پوشش و پوشاننده‌گی، تضمین استقلال ابژه‌ها و همچنین تشخص‌بخشی بعد از بیرون کشیدن از جهان داده‌شده و جهان درونی‌شان خواهد بود. فراروی از درون‌ِ جهان، هستی و حتی طبیعتی که دور از ادراک انسان نگاهشان می‌دارد.  به همان جمله ابتدایی لویناس در این پاراگراف ارجاع داده می‌شود که در رابطه با جهان می توانیم در عین رابطه، از آن کناره بگیریم. به تعبیری در عین درون‌بوده‌گی و مکتوم بودن ابژه‌ها، می‌توان انها را بواسطه فرم ، از جهان داده‌شده،‌ بیرون کشیدشان. همچون طبیعتی که هنر می‌تواند هم از ان تقلید کند و تا حد امکان از آن دور شود.

با این مقدمه فرم در طراشعر چه می‌کند؟ و چه نسبتی میان تصویر و کلمات برقرار می‌سازد؟

 

همانطور که اشاره شد تا پیش از آشنایی با فرم طراشعر، کلمات، تصاویری را در ذهن مخاطب شکل می‌دادند. اما صرفا سوبژکتیو و ذهنی. اما در طراشعر دیالکتیکی میان سوبژکیتویته و ابژکیتویته شکل می‌گیرد. در واقع جهان‌داده‌شده شعر همواره کلمات را ارجح بر تصاویر قرار می‌داد  و تصاویر ذیل کلمات می‌آمد. اما فرم در طراشعر این درون‌بوده‌گی تصاویرِ نهفته در کلمات را با آوردن تصویری که برآمده از کلمات است، کمک به تشخص از پسِ عریان‌کننده‌گی تصاویر بر می‌آید در عین پوشاننده‌گی و حمایت‌کننده‌گی  از این تصاویر در جهان سر سخت کلمات. به عبارتی تصویری که غالبا در پایان طراشعر می‌آید صرفا اعلام استقلالی تصنعی در برابر جهان مقتدر کلمات در شعر نیست، بلکه در یک تساوی و معناسازی در شعر می‌آید تا دوشادوش کلمات، شعر را در تصویری تکامل‌بخش به پایان برساند. با این هم‌نشینی تصویر و کلمه، نوعی وحدت شکل می‌گیرد که تقدم و تاخر هریک نسبت به دیگری رفع و ارتقاء می‌یابد و هردو را باید در تراز بالاتری جست.

 

بنابراین استدلال: تصاویری که تا دیروز در کُنه کلمات قرارداشت همچون تابلوی نقاشی از جهان کلمات برون کشیده می‌شود که با امدن در پایان شعر نوعی پایان‌بندی معنایی به جا می‌گذارد. تصویری عریان از دل کلمات برون می‌آید تا ورای این عریانی، نوعی پوشاننده‌گی که همانا پوشش‌دهنده‌گی است جهت عدم انجذاب در کلیت شعر و داشتن استقلال و تشخص‌زایی، را از خود به نمایش گذارد.

 

می‌توان ادعا نمود در طراشعر آن سیر طولانی که تصاویر سنگ‌نبشته‌ها و غارنویسی‌ها طی نمودند تا رسیدن به جهان کلمات، حالا کلمات‌اند که در بازگشتی مجدد به تصاویر، مورد بازشناسی قرار خواهند گرفت.

 

در نمونه‌های طراشعر بالا می توان نقوش صلیب و داس را ابزار فرمی مصور دانست که با سربر آوردن از دل کلمات ، فرم جدیدی به شعر در قالب طراشعر می‌بخشد. این فرم همانطور که گفته شد تقدم و تاخر کلمات و تصاویر را در خود به وحدت رسانده و هریک را در نسبت با دیگری‌اش در نسبتی برابر بازتعریف می‌نماید.

 

حال این فرم که هر امری جهت تعین‌اش به آن نیاز دارد هم شکل‌پذیرست و هم شکل دهنده، یعنی طراشعر در معنای کلی‌اش با شکل دادنی جدید به شعر در معنای کلاسیک یا حتی کانکریت، باید در آینده آماده شکل‌پذیری از عناصری باشد که از جهان بیرون به آن وارد شده تا ان را ارتقا دهند، درواقع این فرایندیست که شعربه مثابه حقیقت طی خواهد نمود در مسیر کمالش. فرم جدیدی که حقیقت را می‌دَرد و به آن ورود می‌کند، باید آماده دریده‌شدن باشد برای گسیل به فرمی فراتر.

false
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false